ماجرای
رقاصی که آن قدر رقصید تا مرد!
شهید مدرس در کاشمر تبعید بود. روزی مطربهای مست را آوردند که این سید عظیم الشأن را اذیت کنند. آقا هر چه کرد دید یکی از رقاصها او را رها نمیکند، پس فرمود: برقص تا برقصی! او دیگر نمیتوانست نرقصد...
*تنها نجات دهنده انسان
بشر در دنیا، در این عالم امتحان، دائم به مسائل خیر و شرّ پیچیده شده است و تمام آنها را فردای قیامت در مقابل دارد، امّا همه خیر و شرّ به ید خود انسان است؛ چون در عالم به عنوان عالم اختیار، انسانها مختارند آنچه که میخواهند انجام بدهند. پروردگار عالم تمام خوبیها و بدیها را تبیین فرموده است و انبیا عظام، حضرات معصومین(ع)، اولیاء الهی و در طی زمان تمام ابرار، حجج الهی، عرفای عظیمالشّأن و متخلّقین به اخلاق الهی، دائم به بشر خوبیها و بدیها را تذکار دادند؛ امّا هیچ کدام از انبیاء عظام، حجج الهی، اولیاء، عرفا و متخلّقین به اخلاق الهی، نمیتوانند انسان را نجات دهند مگر عمل خود انسان.
این انسان است که میتواند فردای قیامت در مقابلش همه خوبیها را یا همهی بدیها را بنگرد. این که تبیین خوبیها و بدیها من ناحیة الله تبارک و تعالی و از طرق انبیاء و اولیاء به انسان میرسد، طبیعی است، امّا بالصراحه خود ذوالجلال و الاکرام به انبیاء عظامش فرمود: شما بشیر و نذیرید، مبشراً و نذیرا هستید و هیچ کدام نمیتوانید دست کسی را بگیرید.
*علّت عشق اولیای الهی به جنّت
از کجا معلوم میشود شرّ و خیر در پیش روی انسان است؟ فرمودند: «وَ لَنْ تَرَى الْخَیرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ» تمام این شرّ و خیر در آخرت معلوم و محسوس میشود. کلّ خیر جایگاهش بهشت است و کل شرّ جایگاهش جهنّم.
سلطانالعارفین، آیتالله ملّافتحعلی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بالله، جمله بسیار عالی و زیبایی را تبیین فرمودند. ایشان فرمودند: اولیاء الهی از این جهت به بهشت علاقهمند هستند و از جهنّم بیزارند که میدانند بهشت جایگاه خوبیهاست. آن که عشق و علاقهاش خوبی است، فردای قیامت هم دوست دارد با خوبان عالم باشد و از آنجا که جایگاه خوبان عالم در بهشت است، «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ» جنّت را نه به خاطر جنّت بلکه چون جنّت جایگاه همه خوبیهاست، به آن علاقه دارند.
توجّه! توجّه! اولیاء خدا اینگونهاند. اگر در دعاها هم بیان میکنند: «و ادخلنا فی الجنة»، خدایا! ما را در بهشت داخل کن، به خاطر این است که آنجا جایگاه خیر است و آن که یک عمر در خوبیها به سر برده، طبیعی است نهایتش هم در خوبیهاست. جایگاه تمام خوبیها در بهشت است «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ». پس علقه اولیاء عالم به بهشت به واسطه این نیست که در بهشت انهار، میوههای چنین و چنان، طعام، حور و ... است که آنها برای اولیاء اصلاً مسئلهای نیست.
*سازنده بهشت و جهنم
آن مرد الهی و عظیمالشّأن، ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار عالی و زیبایی را راجع به این روایت دارند: «الْخَیرُ کُلُّهُ أَمَامَکَ وَ إِنَّ الشَّرَّ کُلَّهُ أَمَامَکَ وَ لَنْ تَرَى الْخَیرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ» ایشان میفرمایند: با تعبیر «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ» و تعبیر اولی که فرمود: «الْخَیرُ کُلُّهُ أَمَامَکَ» معلوم میشود با هر خیری که تو انجام بدهی، جنّتساز تویی.
ای انسان! هم میتوانی جنّت ساز بشوی هم نار ساز. جنّت ساز، انسان است. خیر در پیش روی توست: «أَمَامَکَ» امّا چه زمانی آن را میبینی؟ «بَعْدَ الْآخِرَةِ». جایگاه و دیدن آن کجاست؟ «فِی الْجَنَّةِ». تمام خیر در بهشت است. اگر شرّی هم از انسان سر زد، در جهنّم و نار آن را میبیند. پس ای انسان! تویی که بهشت میسازی و تویی که جهنّم میسازی.
*منشأ تمام خیر و خوبیها
شیخ شهید عظیمالشّأن، آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی، عارف بالله و شهیدی که بالجد شناخته نشد، نکته بسیار عالی نسبت به خادم خودش آسیّد جعفر - که خود شهید شد - بیان کرده بود. از بس این مرد رها شده از همه مطالب بود، فرموده بود: من به حال او غبطه میخورم و امیدوارم خدا مرا مثل او آزاد قرار دهد که او هر آنچه که دارد از نفسش دور و بر وجودش مسلّط است - اینها نکات مهمّی است -
شهید مدرس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم همین حال را داشت، شناخته نشد. اینها را فقط از باب سیاسی میشناسند در حالی که اینها اولیا خدا بودند، عرض کردیم در کاشمر که این سیّد عظیمالشأن را تبعید کرده بودند، یک روزی مطربهای مست را آوردند که آقا را اذیّت کنند. جلوی آقا رقصیدند، آقا سر را سمت راست برگرداند، آمدند سمت راست، آقا سر را سمت چپ برگرداند، آمدند سمت چپ آقا. مست بودند و رقاصی میکردند. آقا سر را پایین انداخت، یکی آمد نشست و همان حالت نشسته رقصید. آقا هرچه کرد دید او رها نمیکند، فرمود: برقص تا برقصی. دیگر او نمیتوانست نرقصد. آنها خسته شده بودند، هرچه به این میگفتند بس است، دیدند نمیتواند، دست خودش نیست. نمیشد سوار ماشینش بکنند. از این بنزهای قدیمی داشتند. او را سوار آن خاورهای قدیم کردند، بردند. تا سر جاده نشده، همان حال میرقصید و مرد.
این مردان الهی هستند، صاحب نفسهای الهی. به وجود مبارک ایشان سم دادند، یک سم بسیار مهلک که جگرها را پاره پاره میکرد، دیدند آقا ایستاد مجدّد نماز خواند - البته اینها دست قدرت خدا است. یک جا سم اثر میگذارد، یک جا اثر را میگیرد. مردان خدا هم تسلیم امر خدا هستند. پسندم آنچه را جانان پسندد - تعجّب کردند که این سیّد عظیمالشّأن، شهید بزرگوار نماز میخواند. آقا را با عمامهاش خفه کردند.
ایشان هم گاهی نسبت به بعضیها بیان میفرمودند: خدا من را مثل اینها قرار بدهد. از جمله در مدرسه سپهسالار - که ایشان آنجا درس میدادند و یک مقدار از نوشتههای ایشان هست. ایشان در اصول مباحثی داشتند. معالأسف هنوز هم نشده تنظیم شود و دروس ایشان را به صورت کتابی در بیاورند - ایشان نسبت به خادم مدرسه سپهسالار بیان کرده بودند: این مرد آزاد است. خدا من را مثل او قرار بدهد. گفتند: آقا! چطور آزاد است؟ فرموده بودند: از قید نفس دور است.