صلوات بر محمد و آل پاکش
برجستگی و اهمیت این فضیلت از آن جا آشکار میشود که بدانیم لشکر اسلام چندین روز پشت دروازه این قلعه متوقف ماندند و فرماندهان مسلمان یکی از پس دیگری برای فتح این قلعه هجوم میآوردند؛ اما شکست خورده، درمانده و دست از پا درازتر به لشکرگاه برمیگشتند.
از جمله این فرماندهان ابوبکر و عمر بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست آنها داد تا قلعه را فتح و شادی را به اردوگاه اسلام بیاوردند؛ اما هر دوی آنان نرسیده به دروازه قلعه شکست خورده و با فرار خود نا امیدی و سرشکستگی را در میان مسلمانان افزایش دادند.
حاکم نیشابوری در المستدرک در باره فرار ابوبکر مینویسد:
از أبو لیلی نقل شده است که امیرمؤمنان علیه السلام به او گفت: ای ابو لیلی ! آیا در خیبر با ما نبودی؟ گفت: بلی به خدا سوگند همراه شما بودم. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله ابوبکر را به سوی خیبر فرستاد، او همراه مردم رفت و شکست خورده برگشت.
سند این روایت صحیح است؛ اما بخاری و مسلم نقل نکردهاند.
4338 أَخْبَرَنَا أَبُو قُتَیْبَةَ سَالِمُ بْنُ الْفَصْلِ الآدَمِیُّ بِمَکَّةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا عَلِیُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَى، عَنِ الْحَکَمِ، وَعِیسَى، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِی لَیْلَى، عَنْ عَلِیٍّ، أَنَّهُ قَالَ: یَا أَبَا لَیْلَى أَمَا کُنْتَ مَعَنَا بِخَیْبَرَ؟ قَالَ: بَلَى وَاللَّهِ کُنْتُ مَعَکُمْ، قَالَ: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ أَبَا بَکْرٍ إِلَى خَیْبَرَ، فَسَارَ بِالنَّاسِ وَانْهَزَمَ حَتَّى رَجَعَ ".
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ
المستدرک على الصحیحین ج3، ص39
شمس الدین ذهبی نیز در تلخیص المستدرک گفته است که سند این روایت صحیح است.
و در باره فرار عمر مینویسد:
أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِیُّ بِمَرْوَ، ثنا سَعِیدُ بْنُ مَسْعُودٍ، ثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، ثنا نُعَیْمُ بْنُ حَکِیمٍ، عَنْ أَبِی مُوسَى الْحَنَفِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: " سَارَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَى خَیْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا بَعَثَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، وَبَعَثَ مَعَهُ النَّاسَ إِلَى مَدِینَتِهِمْ أَوْ قَصْرِهِمْ، فَقَاتَلُوهُمْ فَلَمْ یَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءُوا یُجَبِّنُونَهُ وَیُجَبِّنُهُمْ، فَسَارَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ " الْحَدِیثُ.
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ
حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ الْفَقِیهُ بِبَغْدَادَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا یَحْیَى بْنُ یَعْلَى، ثنا مَعْقِلُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ، عَنْ جَابِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، " أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ دَفَعَ الرَّایَةَ یَوْمَ خَیْبَرَ إِلَى عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَانْطَلَقَ، فَرَجَعَ یُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَیُجَبِّنُونُهُ ".
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله به خبیر رفت، هنگامی که به آن جا رسید، عمر را به همراه مردم به سوی شهر و یا قصر اهل خبیر فرستاد، عمر جنگید؛ اما طولی نکشید که عمر و همراهانش شکست خوردند. وقتی برگشتند، مردم عمر را به ترسیدن متهم میکردند و عمر آنها را متهم میکرد.
سند این روایت صحیح است؛ اما بخاری و مسلم نقل نکردهاند.
از جابر بن عبد الله نقل شده است که در روز خبیر، رسول خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست عمر داد، پس عمر رفت و برگشت؛ در حالی که یارانش او را متهم به ترس میکردند و او یارانش را.
این روایت صحیح است و شرایط صحیح مسلم را دارد؛ اما او نقل نکرده است.
المستدرک على الصحیحین ج3، ص40
شمس الدین ذهبی نیز در تلخیص المستدرک، صحت این دو روایت را تأیید کرده است.
پیامآور خدا که درود خدا بر او خاندان پاکش باد، وقتی چنین دید، در میان لشکریان آمد و فرمود:
«فردا پرچم را به دست کسی خواهد داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند، او کسی است که هیچگاه پشت به دشمن نکرده و فرار نخواهد کرد و خداوند به وسیله او فتح و پیروزی را نصیب مسلمانان مینماید».
فرادی آن روز وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله به میان مسلمانان آمد، فرماندهان مسلمانان با گردنهای کشیده چشم به دهان مبارک پیامبر خدا دوخته بودند که این فرمانده لایق چه کسی است که خداوند او را شایسته فتح و پیروزی دانسته است.
تاریخ نویسان شیعه و سنی نوشتهاند که امیرمؤمنان علیه السلام در این چند روز گرفتار چشمدرد بود و نمیتوانست جایی را ببیند. پیامبر خدا هنگامی که در میان انبوه جمعیت امیرمؤمنان علیه السلام را نیافت و از بیماری ایشان با خبر شد، او را خواست و از آب دهان پاک و مبارک خود به چشمان امیرمؤمنان علیه السلام کشید تا اثری از بیماری در چشم آن حضرت دیده نشود.
در روایتی که محمد بن اسماعیل بخاری نقل کرده است، رسول خدا صلی الله علیه وآله در شبی که قرار بود پرچم را به دست مبارک امیرمؤمنان علیه السلام بسپارد، فرمود:
فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند فتح و پیروزی را به دست او نصیب ما میکند، کسی که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست دارند.
حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ حدثنا یَعْقُوبُ بن عبد الرحمن عن أبی حَازِمٍ قال أخبرنی سَهْلُ بن سَعْدٍ رضی الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قال یوم خَیْبَرَ لَأُعْطِیَنَّ هذه الرَّایَةَ غَدًا رَجُلًا یَفْتَحُ الله على یَدَیْهِ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ قال فَبَاتَ الناس یَدُوکُونَ لَیْلَتَهُمْ أَیُّهُمْ یُعْطَاهَا فلما أَصْبَحَ الناس غَدَوْا على رسول اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کلهم یَرْجُو أَنْ یُعْطَاهَا فقال أَیْنَ عَلِیُّ بن أبی طَالِبٍ فَقِیلَ هو یا رَسُولَ اللَّهِ یَشْتَکِی عَیْنَیْهِ قال فَأَرْسَلُوا إلیه فَأُتِیَ بِهِ فَبَصَقَ رسول اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فی عَیْنَیْهِ وَدَعَا له فَبَرَأَ حتى کَأَنْ لم یَکُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ الرَّایَةَ فقال عَلِیٌّ یا رَسُولَ اللَّهِ أُقَاتِلُهُمْ حتى یَکُونُوا مِثْلَنَا.
مردم شب را تا صبح بیدار و منتظر بودند که این پرچم را به چه کسی خواهد داد. هنگامی که صبح شد، همگی وارد شدند بر پیامبر و همگی امید داشتند که پرچم به او داده شود. آن حضرت فرمود: علی بن أبی طالب کجا است؟ گفته شد: ای رسول خدا ! او چشم درد دارد، شخصی را به دنبالش فرستادند، هنگامی آمد، رسول خدا صلی الله علیه وآله آب دهانش را به چشمان آن حضرت مالید و برایش دعا کرد. چشمان ایشان فورا خوب شد، انگار که اصلا دردی نداشت. پس پرچم را به او داد. علی علیه السلام فرمود: ای پیامبر خدا ! با آنها خواهم جنگید تا این که مثل ما شوند.
صحیح البخاری ج4، ص1542، ح3973
امیرمؤمنان علیه السلام به فرمان خدا و پیامبرش برای فتح خیبر حرکت و پیش از رسیدن به قلعه دو پهلوان نامدار یهودی یعنی مرحب و برادرش را که هیچ پهلوانی تا آن روز جرأت مقابله با آنها را نداشت، از سر راه برداشت و سپس در قلعه خیبر را که چهل نفر برای باز و بسته کردن آن نیاز بود، از جا کند و آن را پلی قرار داد بر روی خندقی که پشت در کنده بودند تا سربازان مسلمان از روی آن رده و وارد قلعه شوند.
ارزش این فتح زمانی روشن میشود که بدانیم جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه خداوند در این جنگ در خدمت امیرمؤمنان علیه السلام بودهاند و با ایشان همکاری میکردهاند.
احمد بن حنبل در مسند خود با سند صحیح این چنین نقل کرده است:
1719 حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا وَکِیعٌ عن شَرِیکٍ عن أبی إِسْحَاقَ عن هُبَیْرَةَ خَطَبَنَا الْحَسَنُ بن عَلِىٍّ رضی الله عنه فقال لقد فارقکم رَجُلٌ بِالأَمْسِ لم یَسْبِقْهُ الأَوَّلُونَ بِعَلْمٍ وَلاَ یُدْرِکُهُ الآخِرُونَ کان رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَبْعَثُهُ بِالرَّایَةِ جِبْرِیلُ عن یَمِینِهِ وَمِیکَائِیلُ عن شِمَالِهِ لاَ یَنْصَرِفُ حتى یُفْتَحَ له.
از هبیره نقل شده است که حسن بن علی علیهم السلام خطبه خواند و فرمود: شما دیشب مردی را از دست دادید که گذشتگان از او پیشی نگرفتند و آیندگان نیز به او نخواهند رسید. رسول خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست او داد؛ در حالی که جبرئیل از طرف راست و میکائل از طرف چپ آن حضرت را همراهی می کردند، او باز نمیگشت؛ مگر این که فتح و پیروزی نصیبش میشد.
مسند أحمد بن حنبل ج2، ص344
احمد محمد شاکر، محقق کتاب مسند احمد سند این روایت را صحیح دانسته است
محمد ناصر الدین البانی نیز این روایت را در کتاب سلسلۀ الأحادیث الصحیحه آورده است:
سلسلۀ الأحادیث الصحیحۀ، ج5، ص660، ح2496
طبق این روایات امیرمؤمنان علیه السلام خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. جبرئیل و میکائیل خادم امیرمؤمنان علیه السلام است و او را در فتح خبیر یاری کردهاند.
اما ابوبکر و عمر نه خدا و پیامبرش را دوست داشتند و نه خدا و پیامبر برای این دو نفر ارزشی قائل بودند؛ چون اگر چنین بود، آنها جان خود را فدای راه اسلام میکردند و فرار را بر قرار ترجیح نمیدادند.
جبرئیل و میکائیل نیز تنها خدمت به امیرمؤمنان علیه السلام را برای خود افتخار دانستهاند و آن حضرت را یاری کردهاند؛ اما به ابوبکر و عمر هیچ کمکی نکردهاند.
طرح شبهه
کندن در خیبر توسط حضرت علی علیه السلام از جمله وقایع مشهور تاریخ صدر اسلام است که علمای شیعه و علمای سنی این واقعه را در کتاب های تاریخی و حدیثی آوردهاند؛ ولی در مقابل عدهای نیز روایات قلعه در خیبر توسط حضرت علی علیه السلام را منکر شده وآن را غیر واقعی دانستهاند.
از جمله افرادی که طرق این روایات را غیر صحیح دانسته و معتقد هستند تمام روایات قلع خیبر توسط حضرت علی علیه السلام واهی و غیر واقعی است، ابوالخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوی استاد قسطلانی است. سخاوی بعد از اینکه روایاتی را در اینباره از ابن اسحاق، و بیهقی نقل میکند، میگوید:
قلت بل کلها واهیة ولذا أنکره بعض العلماء
من میگویم تمام طرق این روایات( قلع در خیبر) واهی و غیر واقعی است و بخاطر همین عدهای از علماء منکر شدهاند.
السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة على الألسنة، ج1، ص313، تحقیق: محمد عثمان الخشت، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1405 هـ - 1985م
همچنین مقرزی در کتاب الامتاع السماع به عدهای نسبت داده است که آنها قلع خیبر توسط حضرت علی عبیه السلام را منکر بودند و این روایت از عوام مردم نقل شده است.
وی گوید:
وزعم بعضهم: أن حمل علی کرم الله وجهه الباب لا أصل له، وإنما یروونه عن رعاع الناس، ولیس کذلک.
برخی گمان میکنند که حمل باب خیبر توسط علی علیه السلام ریشه و اساسی ندارد زیرا از عوام مردم نقل شده است، درحالی که چنین نیست.
المقریزی، تقی الدین أحمد بن علی بن عبد القادر بن محمد (متوفاى845 هـ)،إمتاع الأسماع بما للنبی صلى الله علیه وسلم من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع،ج1، ص310، تحقیق وتعلیق محمد عبد الحمید النمیسی، ناشر: منشورات محمد علی بیضون دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الطبعة الأولى، 1420 ه ـ 1999م.
حلبی نیز در السیره الحلبیه به مسئله انکار سخاوی و بعض علماء که نامشان مشخص نیست، اشاره کرده است.
الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفاى1044هـ)، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج2، ص737، ناشر: دار المعرفة - بیروت – 1400.
خلاصه این که افرادی مثل سخاوی و بعضی از علماء اهل سنت که نامشان مشخص نیست منکر قضیه کندن در خیبر توسط حضرت علی علیه السلام شدهاند و روایت در این باب را ضعیف و واهی و دروغ دانستهاند.
نقد و بررسی
منکرین کندن خیبر توسط حضرت علی علیه السلام، تمام روایات در اینباره را انکار و و پوچ و یا دروغ دانستهاند؛ ولی با بررسی این روایات روشن خواهد شد که چنین چیزی ادعایی بیش نبوده؛ بلکه تعصب و دشمنی آنها نسبت به حضرت علیه السلام را میرساند.
روایات اهل سنت
روایت اول
ابن ابی شیبه روایتی را از جابر بن عبدالله چنین نقل میکند:
حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، عَنْ لَیْثٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ، فَذَکَرَ ذُنُوبَهُ وَمَا یَخَافُ، قَالَ: فَبَکَى ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِی جَابِرٌ،
أَنَّ عَلِیًّا حَمَلَ الْبَابَ یَوْمَ خَیْبَرَ حَتَّى صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ فَفَتَحُوهَا، وَإِنَّهُ جُرِّبَ فَلَمْ یَحْمِلْهُ إلَّا أَرْبَعُونَ رَجُلًا.
لیث گوید بر ابی جعفر علیه السلام داخل شدم که گناهانش را و آنچه را که مایه خوف بود را یاد میکرد گفت سپس گریه کرد و فرمود: جابر بر من حدیث کرد که کرد که على علیه السلام در جنگ خیبر درب قلعه را روى دست بلند کرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور کردند و وارد قلعه شده وآن را فتح کردند و آن درقلعه به این صورت تجربه شده که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند.
إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج6، ص374، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
بیهقی نیز این روایت را از دو طریق از جابر بن عبدالله چنین نقل میکند:
وَأَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْهَیْثَمُ بْنُ خَلَفٍ الدُّورِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُوسَى السُّدِّیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، عَنْ لَیْثِ بْنِ أَبِی سُلَیْمٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَهُوَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ حَدَّثَنَا جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: " أَنَّ عَلِیًّا حَمَلَ الْبَابَ یَوْمَ خَیْبَرَ حَتَّى صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ عَلَیْهِ، فَافْتَتَحُوهَا، وَأَنَّهُ حَرِبَ بَعْدَ ذَلِکَ فَلَمْ یَحْمِلْهُ أَرْبَعُونَ رَجُلا "، تَابَعَهُ فُضَیْلُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ زِیَادٍ، وَرُوِیَ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ ضَعِیفٍ، عَنْ جَابِرٍ، ثُمَّ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ سَبْعُونَ رَجُلا فَکَانَ جُهْدَهُمْ أَنْ أَعَادُوا الْبَابَ.
لیث بن ابى سلیم از ابى جعفر محمد بن على علیه السلام روایت کرده که فرمود: جابر بن عبد اللَّه برایم حدیث کرد که على (علیه السلام) در جنگ خیبر درب قلعه را روى دست بلند کرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور کردند با اینکه سنگینى آن درب به قدرى بود که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند
و نیز گفته که از طریقى دیگر از جابر روایت شده که گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جاى اولش برگردانند
البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج4، ص212، طبق برنامه الجامع الکبیر.
این روایت را علماء دیگر اهل سنت امثال بغدادی، ابن عساکر، عسقلانی، سخاوی، سیوطی، ملاعلی قاری، عاصمی ملکی و عجلونی نیز نقل کردهاند.
البغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب (متوفاى463هـ)، تاریخ بغداد، ج11، ص324، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج42، ص111 -، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1995.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان المیزان، ج4، ص196تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.
السخاوی شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة على الألسنة، ج1، ص478، تحقیق: محمد عثمان الخشت، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1405 هـ - 1985م
السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، تاریخ الخلفاء، ج1، ص167، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.
ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج11، ص245، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م
العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج3، ص66، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة
العجلونی الجراحی، إسماعیل بن محمد (متوفاى1162هـ)، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس، ج1، ص438، تحقیق: أحمد القلاش، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.
روایت دوم
احمدبن حنبل روایتی را از ابی رافع در باره کندن در خیبر توسط حضرت علی علیه السلام این چنین نقل میکند:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أَبِى ثنا یَعْقُوبُ ثنا أَبِى عن مُحَمَّدِ بن إِسْحَاقَ قال حدثنی عبد اللَّهِ بن حسن عن بَعْضِ أَهْلِهِ عن أَبِى رَافِعٍ مولى رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال خَرَجْنَا مع عَلِىٍّ حین بَعَثَهُ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بِرَایَتِهِ فلما دَنَا مِنَ الْحِصْنِ خَرَجَ إلیه أَهْلُهُ فَقَاتَلَهُمْ فَضَرَبَهُ رَجُلٌ من یَهُودَ فَطَرَحَ تُرْسَهُ من یَدِهِ فَتَنَاوَلَ عَلِىٌّ بَاباً کان عِنْدَ الْحِصْنِ فَتَرَّسَ بِهِ نَفْسَهُ فلم یَزَلْ فی یَدِهِ وهو یُقَاتِلُ حتى فَتَحَ الله علیه ثُمَّ أَلْقَاهُ من یَدِهِ حین فَرَغَ فَلَقَدْ رأیتنی فی نَفَرٍ معی سَبْعَةٌ أنا ثَامِنُهُمْ نَجْهَدُ على أَنْ نَقْلِبَ ذلک الْبَابَ فما نَقْلِبُهُ
ابن اسحاق از برخی از «ابو رافع»، آزاد شده رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت مىکند، روزى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرچم اسلام را به دست حضرت على علیه السّلام داد، همراه آن حضرت به قلعه خیبر نزدیک شدیم، خیبرىها از قلعه بیرون آمدند و حضرت على علیه السّلام با آنها به نبرد پرداخت. یکى از یهودىها چابکى کرد و با ضربهاى که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. على علیه السّلام از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند و مانند سپرى روى سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خیبرىها مىجنگید تا خداى تعالى قلعه خیبر را بدست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمین افکند. پس از آن من و هفت نفر دیگر کنار آن در، آمدیم و هر چه کوشیدیم که آن را از روى زمین بلند کنیم، نتوانستیم
الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص8، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
بیهقی نیز این روایت را چنین نقل کرده است:
أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ، قَالَ: حَدَّثَنَا یُونُسُ بْنُ بُکَیْرٍ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ بَعْضِ أَهْلِهِ، عَنْ أَبِی رَافِعٍ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قَالَ: " خَرَجْنَا مَعَ عَلِیٍّ حِینَ بَعَثَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِرَایَتِهِ، فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْحِصْنِ خَرَجَ إِلَیْهِ أَهْلُهُ، فَقَاتَلَهُمْ فَضَرَبَهُ رَجُلٌ مِنْ یَهُودَ، فَطَرَحَ تُرْسَهُ مِنْ یَدِهِ، فَتَنَاوَلَ عَلِیٌّ بَابَ الْحِصْنِ فَتَرَّسَ بِهِ عَنْ نَفْسِهِ، فَلَمْ یَزَلْ فِی یَدِهِ وَهُوَ یُقَاتِلُ، حَتَّى فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَلْقَاهُ مِنْ یَدِهِ، فَلَقَدْ رَأَیْتُنِی فِی نَفَرٍ مِنْ سَبْعَةٍ أَنَا ثَامِنُهُمْ نَجْهَدُ عَلَى أَنْ نَقْلِبَ ذَلِکَ الْبَابَ فَمَا اسْتَطَعْنَا أَنْ نَقْلِبَهُ "
ابن اسحاق از برخی از «ابو رافع»، آزاد شده رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت مىکند، روزى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرچم اسلام را به دست حضرت على علیه السّلام داد، همراه آن حضرت به قلعه خیبر نزدیک شدیم، خیبرىها از قلعه بیرون آمدند و حضرت على علیه السّلام با آنها به نبرد پرداخت. یکى از یهودىها چابکى کرد و با ضربهاى که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. على علیه السّلام از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند و مانند سپرى روى سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خیبرىها مىجنگید تا خداى تعالى قلعه خیبر را به دست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمین افکند. پس از آن من و هفت نفر دیگر کنار آن در، آمدیم و هر چه کوشیدیم که آن را از روى زمین بلند کنیم، نتوانستیم
البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج4، ص212، طبق برنامه الجامع الکبیر.
همین روایت را واقدی، طبری، ثعلبی، ابن کثیر، ابن عساکر، نویری، ذهبی، ابن الوردی، ابن الرجب، هیثمی، ابن حجر عسقلانی، ثعالبی و صالحی شامی نیز نقل کردهاند
الواقدی، ابوعبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفاى207 هـ)، کتاب المغازی، ج2، ص128، تحقیق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424 هـ - 2004 م.
الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى310)، تاریخ الطبری، ج2، ص137، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.
الثعلبی النیسابوری، ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم (متوفاى427هـ)، الکشف والبیان، ج9، ص51، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م.
ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، السیرة النبویة، ج3، ص359، طبق برنامه الجامع الکبیر
ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، البدایة والنهایة، ج4، ص189، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج42، ص110، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1995
النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفاى733هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ج17، ص180، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج2، ص411، و ج3، ص626، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
ابن الوردی، زین الدین عمر بن مظفر (متوفاى749هـ)، تاریخ ابن الوردی، ج1، ص120، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان / بیروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1996م
ابن رجب البغدادی، زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین (متوفاى795هـ)، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج7، ص478 تحقیق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد، ناشر: دار ابن الجوزی - السعودیة / الدمام، الطبعة: الثانیة، 1422هـ.
الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج6، ص152، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج7، ص478، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
الثعالبی، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاى875هـ)، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج9، ص51، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت.
الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج5، ص128، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ
روایت سوم
حلبی روایتی را چنین نقل میکند:
وفی روایة أنه صلى الله علیه وسلم ألبسه درعه الحدید وشد ذا الفقار أى الذى هو سیفه فى وسطه وأعطاه الرایة ووجهه إلى الحصن فخرج على کرم الله وجهه بها یهرول حتى رکزها تحت الحصن فاطلع علیه یهودى من رأس الحصن فقال من أنت قال على بن أبى طالب فقال الیهودى علوتم وحق ما أنزل على موسى ثم خرج إلیه أهل الحصن وکان أول من خرج منهم إلیه الحارث أخو مرحب وکان معروفا بالشجاعة فانکشف المسلمون وثبت على کرم الله وجهه فتضاربا فقتله على وانهزم الیهود إلى الحصن ثم خرج إلیه مرحب فحمل مرحب علیه وضربه فطرح ترسه من یده فتناول على کرم اله وجهه بابا کان عند الحصن فتترس به عن نفسه فلم یزل فى یده وهو یقاتل حتى فتح الله علیه الحصن ثم ألقاه من یده أى وراء ظهره ثمانین شبرا قال الراوى فجهدت أنا وسبعة نفر على أن نقلب ذلک الباب فلم نقدر قال بعضهم فى هذا الخبر جهالة وانقطاع ظاهر قال وقیل ولم یقدر على حمله أربعون رجلا وقیل سبعون
در روایتی نقل شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله زره آهنین خود را در بر على کرد و ذو الفقار را به کمر وى بست و پرچم را بدو داد و به سوى دژ فرستاد. ساکنان دژ به طرف على شتافتند یک یهود از آمدن حضرت مطلع شد و گفت الان به حق آن چیزی که بر موسی نازل شده پیروزید سپس اهل قلعه خارج شدند و نخستین کسى که به مقابله او آمد، حارث برادر مرحب بود که در شجاعت آوازه داشت. مسلمانان عقب نشستند ولى على (علیه السلام) پابرجا ماند. آنها با شمشیر با هم جنگیدند و على او را کشت و یهودیان به دژ گریختند. سپس مرحب خارج شده و بر حضرت علی علیه السلام حمله کرد و با ضربهاى که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. على علیه السّلام از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند همچنان در دستش بود و جنگ میکرد تا اینکه خداوند قلعه را برای ایشان فتح کرد سپس با دستش آن را به اندازه هشتاد وجب به پشت سرش انداخت.راوی گوید: من و هفت نفر دیگر تلاش کردیم تا در را برگردانیم، نتوانستیم
الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفاى1044هـ)، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، الحلبیة ج2، ص 737، ناشر: دار المعرفة - بیروت – 1400
روایت چهارم
زرکشی روایتی را از جابر که توسط پسرش نقل شده چنین روایت میآورد:
ومنها ما رواه عن اسماعیل بن محمد بن الفضل ثنا جدی ثنا إبراهیم بن حمزة ثنا عبد العزیز بن محمد عن حرام بن عثمان عن أبی عتیق وابن جابر عن جابر ان علیا لما انتهى إلى الحصن اجتذب أحد ابوابه فألقاه بالارض فاجتمع علیه بعده سبعون رجلا فکان جهدهم ان اعادوا الباب
الزرکشی المصری الحنبلی، شمس الدین أبی عبد الله محمد بن عبد الله (متوفاى794هـ)، اللآلئ المنثورة فی الأحادیث المشهورة المعروف بـ ( التذکرة فی الأحادیث المشتهرة )، ج1، ص166 تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1406 هـ ـ 1986م.
السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، اسم المؤلف: علی بن برهان الدین الحلبی الوفاة: 1044، دار النشر: دار المعرفة - بیروت – 1400
روایت پنجم
ابن العبری روایتی را از حضرت علی علیه السلام چنین نقل میکند:
وینقل عن علی بن أبی طالب أنه عالج باب خیبر واقتلعه وجعله مجناً وقاتلهم
از علی علیه السام نقل شده است که حضرت در خیبر را از جا کند و به عنوان سپر قرار داد و با انها جنگید
ابن العبری، غریغوریوس بن اهرون الملطی (متوفاى: 685هـ)، تاریخ مختصر الدول، ج1، ص48، دار النشر
روایت ششم
حضرمی شافعی روایتی را در کتاب سیرة خود چنین نقل میکند:
قال الراوی: فإذا نحن بعلی قد أقبل وما کنا نرجوه، فقالوا: هاهو یشتکی عینیه، فدعاه وبصق فی عینیه، فبرأ لوقته، حتى کأن لم یکن به وجع، ثم أعطاه الرایة، فتقدم إلى الحصن، فأشرف علیه رجل من الیهود، فقال: من أنت ؟، قال: أنا علی، قال: علوتم الآن ورب موسى وهارون، فبرز له رئیسهم مرحب، فضرب ترس علی فطرحه، فتناول علی بابا کان عند الحصن فتترس به، ثم ضرب رأس مرحب فقتله، ثم کان الفتح على یدیه، ولم یزل الباب بید علی رضی الله عنه إلى أن انقضى القتال، ثم طرحه. قال أبو رافع [ مولى رسول الله صلى الله علیه وسلم: فلقد رأیتنی ثامن ثمانیة نجهد أن نقلب ذلک الباب فلم نقلبه.
راوی گوید: طولى نکشید که على علیه السلام را مشاهده کردیم همگان گفتند: چشمانش درد میکند او را بیاورید پیامبر صلی الله علیه و اله او را صدا زد و از آب دهان خود، به چشمان دردناک على علیه السلام مالید و دعایش نمود، چشمان على علیه السلام در همان وقت خوب شد و درد ساکت گشت، پیغمبر خدا پرچم را به على داد. حضرت به طرف قلعه رفت که با مردی از یهودی روبرو شد. یهودی گفت: کیستی. حضرت فرمود: من علی هستم یهودی تا این حرف را شنید گفت شما الان به پروردگار موسی و عیسی قسم پیروزید.تا اینکه مرحب رئیسشان خود را بر علی علیه السلام نشان داد که ضربتی زد و سپر حضرت از دستش افتاد علی علیه السلام به طرف در قلعه رفته و آن را از جا کنده و به عنوان سپر قرار داد سپس با زدن ضربتی بر فرق مرحب او را کشد و فتح با دست حضرت بود که و در این مدت در قلعه در دستش بود تا اینکه جنگ تمام شد سپس در را بر زمین انداخت ابو رافع گوید: هشت نفر بودیم هرچقدر تلاش کردیم تا آن را برگردانیم نتوانستیم
الحضرمی الشافعی، محمد بن عمر بحرق منوفای: 930هـ، حدائق الأنوار ومطالع الأسرار فی سیرة النبی المختار، ج1، ص338، اسم المؤلف:، دار النشر: دار الحاوی - بیروت - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقیق: محمد غسان نصوح عزقول
بررسی سند روایت اول
تا این جا شش روایت با این مضمون که امیرمؤمنان علیه السلام در قلعه خیبر را کنده است، نقل شد. از این میان ما تنها روایت اول را که بررسی و صحتش را ثابت خواهیم کرد.
تنها اشکالی که علمای اهل سنت به این روایت گرفتهاند، این است که لیث بن أبی سلیم ضعیف است؛ بنابراین روایت قابل پذیرش نیست.
صالحی شامی بعد از نقل این روایت از بیهقی گوید:
رجاله ثقات إلا لیث بن أبی سلیم - وهو ضعیف. قال البیهقی: وروى من وجه آخر ضعیف عن جابر قال: اجتمع علیه سبعون رجلا، وکان أجهدهم أن أعادوا الباب، قلت: رواه الحاکم.
تمام رجال این روایت همه ثقه هستند غیر از لیث بن ابی سلیم که او ضعیف است و نیز بیهقی گفته که از طریقى دیگرکه ضعیف است از جابر روایت شده که گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا به زحمت توانستند آن را به جاى اولش برگردانند و میگویم این را حاکم روایت کرده است
الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج5، ص128، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
همچنین ابن کثیر دمشقی نیز بعد از نقل این روایت گوید:
وفیه ضعف أیضا
ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، البدایة والنهایة، ج4، ص190، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت
ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، السیرة النبویة، ج3، ص111، طبق برنامه الجامع الکبیر.
عجلونی نیز بعد از نقل این روایت گوید:
لکن فی سنده لیث ضعیف والراوی عنه شیعی
العجلونی الجراحی، إسماعیل بن محمد (متوفاى1162هـ)، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس، ج1، ص438، تحقیق: أحمد القلاش، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ
ذهبی نیز بعد از نقل این روایت گوید:
هذا منکر رواه جماعة عن إسماعیل
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج5، ص139، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى،
ما در ادامه ثابت خواهیم کرد که این اشکال کاملا واهی و بیارزش است و نمیتواند دلیلی بر ضعف این روایت شود. و برای اثبات این مطلب دلایل متعددی وجود دارد؛ از جمله:
1. جلال الدین سیوطی آن را «حسن» دانسته است:
سیوطی بعد از نقل این روایت از ابن ابی شیبه میگوید:
حسنٌ
السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج16، ص253، طبق برنامه الجامع الکبیر.
در ادامه ثابت خواهیم کرد که روایت «حسن» از نظر حجیت هیچ تفاوتی با روایت «صحیح» ندارد و هر دو برای اهل سنت حجت هستند.
2. بسیاری از علمای اهل سنت لیث بن ابی سلیم را توثیق کردهاند:
درست است که برخی از علمای اهل سنت، لیث بن أبی سلیم را تضعیف کردهاند؛ اما تعداد بیشتری بر خلاف آنها حکم به وثاقت روایت او کردهاند که در ادامه به گفتار برخی از آنها اشاره خواهیم کرد.
البانی در جواب شخصی که روایتی را به خاطر لیث بن أبی سلیم تضعیف کرده است میگوید که روایات او «حسن» است و کسانی که او را تضعیف و روایاتش را رد کردهاند، به خاطر دفاع از حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله نبوده؛ بلکه به خاطر پیروی از هوای نفس بوده و به بهانههای واهی او را تضعیف کردهاند:
لکننی نبهت بهذا أن ضعفه لیس بشدید، ولذلک حسنت حدیثه کشاهد، فلم یجب عن ذلک بشیء، ولیست هذه طریقة العلماء الذین یدافعون بحق عن حدیث رسول الله - صلى الله علیه وسلم -، بل هی طریقة أهل الأهواء الذین یحکمون بالضعف على الأحادیث الصحیحة، ثم یلتمسون لها عللاً غیر قادحة، وها هو المثال بین یدیک أیها القارىء الکریم؛ فإن لیثاً هذا لیس ضعفه شدیداً بحیث إنه لا یستشهد به کما أوهم هذا (المتزبب)؛ فقد أخرج له مسلم فی "صحیحه" مقروناً بغیره، وهذا صریح منه بأنه یستشهد به، وقد بین السبب الحافظ الناقد الإِمام الذهبی فقال فی "الکاشف": "فیه ضعف یسیر من سوء حفظه".وهذا معنى ما ختم به ابن عدی ترجمة لیث فی کتابه "الکامل" (6/87) بعد أن روى عن جمع تضعیفه: "له أحادیث صالحة، وقد روى عنه شعبة والثوری وغیرهما من الثقات، ومع الضعف الذی فیه یکتب حدیثه".
فهذا کله یدل على أن مجرد کون الراوی ضعیفاً لا یعنی عند العلماء أنه لا یستشهد به، کما کنت شرحت ذلک فیما مضى، وهذا مما یجهله هذا الرجل، ولذلک ابتلی بالتوسع جدّاً فی تضعیف الأحادیث الصحیحة. والله المستعان.
لکن من هشدار دادم که ضعف لیث شدید نیست و لذا حدیث او را من حسن قرار دادم مانند شاهد. این نوع تضعیف کردن، شیوه علمای که از روایت پیامبر صلی الله علیه و اله دفاع میکنند نیست؛ بلکه این روش کسانی است که با هواهای نفسانی خود حکم به تضعیف روایات صحیح و سپس به علت های بی فایده تمسک میکنند.
آگاه باشید این مثال که در پیش روی شماست ای خواننده بزرگوار که لیث شدت ضعف ندارد تا اینکه به روایات او اشتشهاد نشود همچنانکه این شخص متزبب چنین توهم کرده است در حالی که مسلم لیث را مقرون با دیگران آورده است که این صریح در این است که به روایات لیث می شود استشهاد کرد.
ذهبی که حافظ است و در نقد روایات تبحر دارد نیز میگوید که لیث ضعف کمی داشته است که آن هم به خاطر کم حافظ بودنش بوده است.
ابن عدی نیز بعد از اینکه تضعیفات لیث را نقل میکند درباره او چنین گوید: برای او روایات صالحی است و شعبه و ثوری و دیگرن که ثقه هستند از او روایت نقل کردهاند و با ضعف این چنینی که دارد روایتش نوشته میشود
پس همه اینها دلالت دارد که مجرد ضعف راوی دلالت بر این ندارد که علماء به روایت او استشهاد نکنند؛ همچنانکه قبلا توضیح دادم و این از چیزهایی است که این شخص نسبت به آن جاهل بوده است لذا در تضعیف روایات صحیح توسعه داده است
ألبانی، أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدین، بن الحاج نوح بن نجاتی بن آدم، الأشقودری الألبانی (المتوفى: 1420هـ سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها وفوائدها، ج1، ص19- 20. الناشر: مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الریاض، طبعة: الأولى، (لمکتبة المعارف
شمس الدین در سیر أعلام النبلاء به تفصیل در باره او سخن گفته و کلمات علمای علم رجال اهل سنت را نقل کرده است:
لیث بن أبی سلیم..ابن زنیم محدث الکوفة وأحد علمائها الأعیان.... قال أحمد بن حنبل لیث بن أبی سلیم مضطرب الحدیث ولکن حدث عنه الناس
وروى معاویة بن صالح بن یحیى قال لیث ضعیف إلا أنه یکتب حدیثه... أحمد بن یونس عن فضیل بن عیاض قال کان لیث بن أبی سلیم أعلم أهل الکوفة بالمناسک وقال أبو داود سألت یحیى عن لیث فقال لیس به بأس
ابن عدی...له أحادیث صالحة غیر ما ذکرت وقد روى عنه شعبة والثوری وغیرهما من الثقات ومع الضعف الذی فیه یکتب حدیثه
وقد قال عبد الوارث کان لیث من أوعیة العلم وقال أبو بکر بن عیاش کان من أکثر الناس صلاة وصیاما فإذا وقع على شیء لم یرده
قال ابن حیان لیث بن أبی سلیم واسمه أنس ولد بالکوفة وکان معلما بها وکان من العباد ولکن اختلط فی اخر عمره حتى کان لا یدری ما یحدث به....
لیث محدث و یکی از علمای سرشناس کوفه بود و احمد بن حنبل میگفت لیث مضطرب الحدیث بود و لکن مردم از او نقل روایت میکردند.
معاویه از یحیی نقل میکند که او میگفت: لیث ضعیف است؛ اما روایتش نوشته میشود... احمد بن یونس از فضیل نقل میکند که لیث اعلم اهل کوفه به مسائل مناسک بود و ابوداود گوید از یحیی درباره لیث پرسیدم که یحیی گفت اشکالی در او نیست.
ابن عدی گوید: لیث روایات صالحی دارد. به تحقیق شعبه و ثوری و غیر این دو از ثقات از او روایت نقل کردهاند و با اینکه ضعیف است ولی حدیثش نوشته میشود
عبد الوارث درباره لیث گوید: او ظرف علم بود و ابوبکر بن عیاش نیز گوید نماز و روزه لیث نسبت به مردم بیشتر بود.
ابن حیان گوید: لیث در کوفه معلم و از عباد بود ولکن در اواخر عمرش دچار اختلاط شد طوری که نمی دانست چی نقل میکند.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج6، ص179 ـ182، تحقیق: شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ
ابن حجر عسقلانی در باره او گوید:
لیث بن أبی سلیم بن زنیم... صدوق اختلط جدا ولم یتمیز حدیثه فترک
لیث صدوق اما دچار اختلاطی شد که روایتش تمیز داده نمیشود پس ترک میشود
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص464، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
وی همچنین در تهذیب التهذیب درباره لیث گوید:
قال(ابی حاتم) وسمعت أبی یقول لیث عن طاوس أحب إلی من سلمة بن وهرام عن طاوس قلت ألیس تکلموا فی لیث قال لیث أشهر من سلمة ولا نعلم روى عن سلمة إلا بن عیینة وربیعة
وقال الآجری عن أبی داود عن أحمد بن یونس عن فضیل بن عیاض کان لیث أعلم أهل الکوفة بالمناسک
قال أبو داود وسألت یحیى عن لیث فقال لا بأس به قال وعامة شیوخه لا یعرفون
وقال بن عدی له أحادیث صالحة وقد روى عنه شعبة والثوری ومع الضعف الذی فیه یکتب حدیثه
وقال البرقانی سألت الدارقطنی عنه فقال صاحب سنة یخرج حدیثه....
وقال بن سعد کان رجلا صالحا عابدا وکان ضعیفا فی الحدیث..... قال محمد ولیث صدوق یهم...
وقال البزار کان أحد العباد إلا أنه أصابه اختلاط فاضطرب حدیثه وإنما تکلم فیه أهل العلم بهذا وإلا فلا نعلم أحدا ترک حدیثه
وقال یعقوب بن شیبة هو صدوق ضعیف الحدیث وقال بن شاهین فی الثقات قال عثمان بن أبی شیبة لیث صدوق ولکن لیس بحجة وقال وقال الساجی صدوق فیه ضعف کان سیء الحفظ کثیر الغلط کان....
وقال بن معین منکر الحدیث وکان صاحب سنة روى عن الناس إلى أن قال الساجی وکان أبو داود لا یدخل حدیثه فی کتاب السنن الذی ضعفه کذا قال وحدیثه ثابت فی السنن لکنه قلیل
ابی حاتم گوید: از پدرم شنیدم که میگفت: روایت لیث از طاووس نزد من محبوبتر است نسبت به روایت سلمه از طاووس.
به پدرم گفتم آیا مردم درباره لیث حرف و حدیث ندارند؟ او گفت لیث نزد من از سلمه مشهورتر است و کسی را سراغ ندارم که از سلمه غیر از عیینه و ربیعه نقل کرده باشد.
فضیل گوید: لیث عالمترین مردم اهل کوفه به مناسک بود
ابوداود نیز گوید: از یحیی درباره لیث پرسیدم که گفت: اشکالی در او نیست...
ابن عدی نیز گوید: او روایات صالحه نقل کرده و شعبه و ثوری نیز از او روایت نقل می کردند و هرچند دارای ضعف بود؛ ولی روایتش نوشته میشود
و برقانی گوید: از دارقطنی در باره لیث پرسیدم گفت: او صاحب سنت بود که حدیثش استخراج میشود و ابن سعد گوید: لیث مرد صالح و عابدی بود؛ ولی در نقل روایت ضعیف بود...
و محمد گوید لیث صدوق است و اهمال دارد... بزار گوید: لیث یکی از عباد بود الا اینکه دچار اختلاط شد و روایش مضطرب شد و اهل علم هم به خاطر همین درباره او چیزهایی میگویند و الا کسی را سراغ نداریم که حدیث لیث را ترک کند
و یعقوب بن شیبه نیز گوید: لیث صدوق است ولی روایش ضعیف است و ابن شاهین نیز او را در ثقات ذکر کرده است.
عثمان بن ابی شیبه نیز گوید لیث صدوق ولکن حجت نیست. ساجی نیز گوید: لیث بسیار راستگو بود؛ ولی ضعف داشت و حافظه بد(کند) و دارای غلط فراوان بود.
ابن معین نیز درباره او گوید: او منکر الحدیث و صاحب سنت بود و ساجی هم گوید ابوداود حدیثش را در سنن نقل نمیکرد تا اینکه گفته است روایتش در سنن ثابت است و لکن قلیل است
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذیب التهذیب، ج8، ص418، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.
عجلی نیز درباره لیث گوید:
لیث بن أبى سلیم کوفى جائز الحدیث
لیث کوفی و جائز الحدیث است
العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى 261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج2، ص231، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبة الدار - المدینة المنورة - السعودیة، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م.
زرکشی نیز لیث را از روات مسلم دانسته و سپس روایت کندن در خیبر توسط حضرت علیه السلام را از زبان او نقل کرده است:
لیث بن سلیم وحدیثه فی مسلم واثنى علیه غیر واحد ثنا أبو جعفر محمد بن علی بن حسین عن جابر ان علیا حمل الباب یوم خیبر وانه جرب بعد ذلک فلم یحلمه اربعون رجلا
لیث در صحیح مسلم حدیث دارد و افراد زیادی او را ستایش کردهاند
الزرکشی المصری الحنبلی، شمس الدین أبی عبد الله محمد بن عبد الله (متوفاى794هـ)، اللآلئ المنثورة فی الأحادیث المشهورة المعروف بـ ( التذکرة فی الأحادیث المشتهرة )، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1406 هـ ـ 1986م
ملا علی قاری نیز گوید:
ولیث بن أبی سلیم وإن کان فیه ضعف من قبل حفظه، فقد روى له مسلم مقروناً وکان عالماً ذا صلاة وصیام.
لیث هرچند به خاطر حافظه اش( اختلاط) ضعیف است ولی مسلم از او روایت نقل کرده و او عالمی بود که نماز زیاد میخواند و زیاد روزه میگرفت.
ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج9، ص105 تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م.
3. لیث بن أبی سلیم از روات صحیح بخاری و مسلم است:
ذهبی میگوید که بخاری و مسلم از او روایت نقل کردهاند:
وقد استشهد به البخاری فی صحیحه وروى له مسلم مقرونا بأبی إسحاق الشیبانی.
بخاری به لیث در صحیحش استشهاد کرده است و مسلم نیز او را به همراه ابی اسحاق آورده است.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج6، ص181، تحقیق: شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ
وی در تاریخ الاسلام نیز به این نکته اشاره کرده است:
قلت: أخرج له مسلم مقروناً بغیره
میگویم: مسلم لیث را به همراه دیگران استخراج کرده است.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج9، ص261، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
ابن حجر نیز در این باره گوید:
وروى له مسلم مقرونا م ع امحمد بن إسحاق
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج1، ص458، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، محب الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفة - بیروت – 1379هـ.
همین یک دلیل کافی است که حجیت روایت لیث بن أبی سلیم ثابت شود؛ زیرا بزرگان اهل سنت تصریح کردهاند که هر کس روایتی در بخاری و یا مسلم داشته باشد، از پل گذشته و نیازی به توثیق ندارد.
ابن دقیق العید، یکی از بزرگان تاریخ اهل سنت در علم رجال و حدیث میگوید:
وکان شیخ شیوخنا الحافظ أبو الحسن المقدسی یقول فی الرجل یخرج عنه فی الصحیح هذا جاز القنطرة
یعنی بذلک أنه لا یلتفت إلى ما قیل فیه وهکذا یعتقد وبه نقول....
استاد استادان ابو الحسن مقدسی در باره شخصی که روایتی از او در صحیح بخاری نقل شده میگفت: او از پول گذشته است. یعنی وقتی در صحیح بخاری روایتی دارد، به سخنانی که علیه آن شخص گفته شده، توجه نمیشود. استاد ما چنین اعتقاد داشت و نظر ما نیز این چنین است.
ابن دقیق العید، تقی الدین أبی الفتح محمدبن علی بن وَهْب بن مُطیع قُشَیْری منفلوطى (متوفای702هـ)، الاقتراح فی بیان الاصطلاح، ج1، ص55، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – 1406هـ ـ 1986م
شمس الدین ذهبی در پاسخ به کسانی که اشکالاتی به أبان بن یزید العطار گرفتهاند میگوید:
قلت هو جاز القنطرة واحتج به الشیخان وهو من طبقة همام.
از او پل گذشته است، زیرا بخاری و مسلم به روایت او احتجاج کردهاند و با همام در یک طبقه است.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الرواة الثقات المتکلم فیهم بما لا یوجب ردهم، ج1، ص39، تحقیق: محمد إبراهیم الموصلی، ناشر: دار البشائر الإسلامیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.
بسیاری از علمای اهل سنت به خاطر این که یک راوی در بخاری و مسلم روایتی داشتهاند، چشم بسته او را توثیق کردهاند و حتی افرادی مثل ابن کثیر، ابوبکر هیثمی و... بعد از نقل یک روایت به گفتن این جمله که «رجاله رجال الشیخین» و یا «رجاله رجال الصحیحین» کفایت کرده و روایت را حجت دانستهاند.
از آن جایی که بنای ما در این مقاله اختصار در نقل مطالب است، به همین اندازه بسنده میکنیم.
4. حدیث راوی «مختلف فیه» «حسن» می شود:
حتى اگر فرض کنیم که عدهای از علمای علم رجل لیث بن أبی سلیم را تضعیف کرده باشد، بازهم سبب نمیشود که از روایت او دست برداریم؛ زیرا اولاً: کسانى همچون یحیى بن معین، البانی و... توثیق کردهاند که از ائمه جرح و تعدیل محسوب مىشوند؛
ثانیاً: با چشم پوشى از همه این موارد، فرض را بر این مىگیریم که عدهاى وى را تضعیف و عدهاى او را توثیق کرده باشند، بازهم روایت وى مورد قبول است؛ زیرا طبق قواعد رجال اهل سنت، روایت چنین شخصى در مرتبه «حسن» قرار مىگیرد و روایت حسن نزد عالمان اهل سنت حجت است که در این مورد مىتوان به نمونه هایى بعنوان مثال اشاره نمائیم.
ابن حجر عسقلانى در باره قزعة بن سوید مىنویسد:
أما قزعة بن سوید... واختلف فیه کلام یحیى بن معین فقال عباس الدوری عنه ضعیف وقال عثمان الدارمی عنه ثقة وقال أبو حاتم محله الصدق ولیس بالمتین یکتب حدیثه ولا یحتج به وقال ابن عدی له أحادیث مستقیمة وأرجو أنه لا بأس به وقال البزار لم یکن بالقوی وقد حدث عنه أهل العلم وقال العجلی لا بأس به وفیه ضعیف.
فالحاصل من کلام هؤلاء الأئمة فیه أن حدیثه فی مرتبة الحسن والله أعلم.
سخنان اهل دانش در باره او متفاوت است، برخى او را تضعیف کرده و گروهى او را راستگو و یا ثقه دانسته ولى گفتهاند حدیثش نوشته مىشود؛ ولى احتجاج و استدلال به آن نمىشود، وعدهاى حدیث او را پذیرفته اگر چه قوى نیست.
ولى ابن حجر خودش سرانجام چنین نتیجه گیرى مىکند:
از سخنان پیشوایان رجال وحدیث چنین استفاده مىشود که روایت وحدیث قزعة بن سوید در مرتبه حسن است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، القول المسدد فی الذب عن المسند للإمام أحمد، ج1، ص30، تحقیق: مکتبة ابن تیمیة، ناشر: مکتبة ابن تیمیة - القاهرة، الطبعة: الأولى، 1401هـ.
و در تهذیب التهذیب در ترجمه عبد الله بن صالح مىنویسد:
وقال ابن القطان هو صدوق ولم یثبت علیه ما یسقط له حدیثه إلا أنه مختلف فیه فحدیثه حسن.
ابن قطان عبد الله بن صالح را راستگو دانسته و مىگوید: چیزى که باعث کنارنهادن حدیثش شود، ثابت نشده و اختلاف در باره او وجود دارد؛ ولى حدیثش حسن است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) تهذیب التهذیب، ج5، ص228، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ – 1984م
زرکشى در اللآلئ المنثوره مىنویسد:
وقد أخرجه ابن ماجة فی سننه عن کثیر بن شنظیر عن محمد سیرین... وکثیر بن شنظیر مختلف فیه فالحدیث حسن.
ابن ماجه در سننش حدیث عبد الله بن صالح را از طریق کثیر بن شنطیر از محمد بن سیرین آورده است؛ اگر چه در باره کثیر بن شنطیر اختلاف است؛ ولى در عین حال حدیثش صحیح است.
الزرکشی، بدر الدین (متوفای794 هـ) اللآلئ المنثورة فی الأحادیث المشهورة المعروف بـ ( التذکرة فی الأحادیث المشتهرة )، ج1، ص42، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الطبعة: الأولى، 1406 هـ، 1986م.
حافظ هیثمى در مجمع الزوائد مىنویسد:
رواه أحمد وفیه عبدالله بن محمد بن عقیل وهو سیء الحفظ قال الترمذی صدوق وقد تکلم فیه بعض أهل العلم من قبل حفظه وسمعت محمد بن إسماعیل یعنی البخاری یقول کان أحمد بن حنبل وإسحق بن إبراهیم والحمیدی یحتجون بحدیث ابن عقیل قلت فالحدیث حسن والله أعلم.
عبد الله بن محمد بن عقیل حافظه خوبى نداشت، ترمزى او را راستگو دانسته و بعضى از دانشمندان در باب قدرت حافظهاش سخنانى گفتهاند، بخارى مىگفت: احمد حنبل و اسحاق بن ابراهیم و حمیدى به حدیثش استدلال مىکردند، سپس نتیجه مىگیرد که حدیث ابن عقیل حسن است.
الهیثمی، علی بن أبی بکر (متوفای807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج1، ص260، ناشر: دار الریان للتراث / دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
حافظ ابن قطان در بیان الوهم والإیهام، در موارد متعددى به همین قاعده استناد مىکند که ما به دو مورد اشاره مىکنیم:
وهو إنما یرویه ابن وهب، عن أسامة بن زید اللیثی، عن نافع عنه. وأسامة مختلف فیه، فالحدیث حسن. وقد تقدم ذکر أسامة فی هذا الباب.
در نقل روایت از اسامه بن زید اختلاف شده است؛ ولى حدیث از او حسن است، و در باره اسامه بن زید لیثى نیز به همین شیوه سخن گفته و سرانجام حدیثش را در رتبه حسن قرار داده است.
ابن القطان الفاسی، أبو الحسن علی بن محمد بن عبد الملک (متوفای628هـ)، بیان الوهم والإیهام فی کتاب الأحکام، ج4، ص420، تحقیق: د. الحسین آیت سعید، ناشر: دار طیبة ـ الریاض، الطبعة: الأولى، 1418هـ،1997م.
وهو حدیث یرویه سلام أبو المنذر، عن ثابت، عن أنس. وهو سلام بن سلیمان القارئ، صاحب عاصم، وهو مختلف فیه، فالحدیث حسن.
در باره سلام بن سلمان قارى اختلاف وجود دارد؛ ولى حدیثش «حسن» است.
ابن القطان الفاسی، أبو الحسن علی بن محمد بن عبد الملک (متوفای628هـ)، بیان الوهم والإیهام فی کتاب الأحکام، ج4، ص462 ـ 463، تحقیق: د. الحسین آیت سعید، ناشر: دار طیبة ـ الریاض، الطبعة: الأولى، 1418هـ،1997م.
و ملا علی قارى پس از نقل یک حدیث که در اسناد آن ابوالمنیب قرار دارد مىنویسد:
ورواه الحاکم وصححه وقال أبو المنیب ثقة ووثقه ابن معین أیضاً وقال ابن أبی حاتم سمعت أبی یقول صالح الحدیث وأنکر على البخاری ادخاله فی الضعفاء وتکلم فیه النسائی وابن حبان وقال ابن عدی لا بأس به فالحدیث حسن.
حاکم این روایت را نقل و آن را تصحیح کرده و گفته: ابوالمنیب ثقه است و ابن معین هم او را توثیق کرده است و ابن أبی حاتم مىگوید: از پدرم شنیدم مىگفت: ابوالمنیب حدیثش صحیح است و به بخارى که نام او را در ردیف افراد ضعیف آورده است اعتراض مىکرد، نسائى در باره او تردید کرده و ابن حبان و ابن عدى گفتهاند که اشکالى در او نیست؛ پس حدیث حسن است.
القاری، علی بن سلطان محمد (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج3، ص305، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م.
و مناوى در فیض القدیر مىنویسد:
طب عن عبد الله بن زید الأنصاری الأوسی ثم الخطمی کوفی شهد الحدیبیة قال الهیثمی: وفیه أحمد بن بدیل وثقه النسائی وضعفه أبو حاتم أی فالحدیث حسن
احمد بن بدیل را نسائى توثیق و ابوحاتم تضعیف کرده است ولى حدیثش در مرتبه حسن قرار دارد.
المناوی، عبد الرؤوف (متوفای1031 هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج1، ص369، ناشر: المکتبة التجاریة الکبرى - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
و محیى الدین نووی، شوکانى و مبارکفورى پس از نقل روایتى مىنویسند:
وفی إسْنَادِهِ عبد الرحمن بن حَبِیبِ بن أزدک (أردک) وهو مُخْتَلَفٌ فیه قال النَّسَائِیّ مُنْکَرُ الحدیث وَوَثَّقَهُ غَیْرُهُ قال الْحَافِظُ فَهُوَ على هذا حَسَنٌ
در سندش عبد الرحمن بن حبیب بن ازدک قرار دارد که وضعیتش مورد اختلاف است؛ ولى در هر صورت حدیثش حسن است.
النووی، أبی زکریا محیی الدین (متوفای676 هـ) المجموع، ج17، ص68، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة.
الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای 1255هـ)، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقى الأخبار، ج7، ص20، ناشر: دار الجیل، بیروت – 1973.
المبارکفوری، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم أبو العلا (متوفای1353هـ)، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، ج4، ص304، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
و زیلعى در نصب الرایة پس از آوردن حدیثى مىنویسد:
حدیث آخر أخرجه الترمذی... وقال غریب ورواه أحمد فی مسنده قال بن القطان فی کتابه وأبو معشر هذا مختلف فیه فمنهم من یضعفه ومنهم من یوثقه فالحدیث من أجله حسن انتهى.
ابو معشرى در سند این حدیث وجود دارد، بعضى او را تضعیف کرده و برخى توثیق کردهاند؛ بنابراین به جهت وجود او در سند، رتبه حدیث مىشود حسن.
الزیلعی الحنفی، عبدالله بن یوسف أبو محمد الحنفی (متوفای762هـ)، نصب الرایة لأحادیث الهدایة، ج4، ص121، تحقیق: محمد یوسف البنوری، ناشر: دار الحدیث - مصر – 1357هـ.
اکنون و با توجه به آنچه گذشت، اختلاف علما در توثیق و تضعیف راوى سبب اسقاط حدیث از درجه اعتبار نمىشود؛ بلکه روایت در رتبه «حسن» قرار مىگیرد و روایت حسن نیز همانند روایت صحیح حجت و مورد قبول عالمان اهل سنت است.
عمل به این قاعده، اختصاص به دانشمندان قدیم ندارد؛ بلکه عالمان معاصر اهل سنت نیز صحت آن را پذیرفته و به آن پایبند هستند.
محمد ناصر البانى که جایگاه ویژهاى در میان وهابیها دارد، فقط در کتاب سلسلة احادیث الصحیحة، بیش از پنجاه مورد با استفاده از همین قاعده روایات را تصحیح کرده است که به 15 مورد از کتابهاى گوناگون وى اشاره مىکنیم.
1. قلت: وهذا إسناد حسن، رجاله کلهم ثقات رجال البخاری غیر ابن ثوبان واسمه عبد الرحمن بن ثابت وهو مختلف فیه.
سند این حدیث حسن است؛ چون رجال این حدیث، همگى از رجال بخارى و همگى ثقه هستند، غیر از ابن ثوبان که در باره او اختلاف شده است.
البانی، محمد ناصر (متوفای 1420هـ)، سلسلة احادیث الصحیحة، ح115، طبق برنامه مکتبة الشاملة.
2. وصالح بن رستم وهو أبو عامر الخزاز البصری لم یخرج له البخاری فی صحیحه إلا تعلیقا، وأخرج له فی الأدب المفرد أیضا ثم هو مختلف فیه، فقال الذهبی نفسه فی الضعفاء: وثقه أبو داود، وقال ابن معین: ضعیف الحدیث. وقال أحمد: صالح الحدیث.
وهذا هو الذی اعتمده فی المیزان فقال: وأبو عامر الخزاز حدیثه لعله یبلغ خمسین حدیثا، وهو کما قال أحمد: صالح الحدیث.
قلت: فهو حسن الحدیث إن شاء الله تعالى، فقد قال ابن عدى: وهو عندی لا بأس به، ولم أر له حدیثا منکرا جدا. وأما الحافظ فقال فی التقریب: صدوق، کثیر الخطأ. وهذا میل منه إلى تضعیفه. والله أعلم.
ابوعامر خزّار بصرى بخارى از وى حدیثى نقل نکرده؛ مگر به نحو تعلیق، در باره او اختلاف شده است. ذهبى در قسمت راویان ضعیف مىنویسد: ابوداوود خزّار بصرى را توثیق کرده و ابن معین گفته است ضعیف است و احمد بن حنبل وى را صالح الحدیث نامیده است و در کتاب المیزان به همین سخن اعتماد شده و گفته شده است.
البانى سپس مىگوید:
حدیث ابوعامر در رتبه حسن قرار مىگیرد؛ چون ابن عدى گفته است: از نظر من ابوعامر اشکالى ندارد و حدیث منکرى از وى نقل نشده است. ابن حجر در کتاب التقریب گفته است: ابوعامر راستگو است؛ ولى خطایش بسیار است که گویا میل به تضعیف وى داشته است.
البانی، محمد ناصر (متوفای 1420هـ) سلسلة احادیث الصحیحة، ص216.
3. قلت: وهذا إسناد حسن رجاله ثقات معرفون غیر سلیمان بن عتبة وهو الدمشقی الدارانی مختلف فیه، فقال أحمد: لا أعرفه وقال ابن معین: لا شیء، وقال دحیم: ثقة، ووثقه أیضا أبو مسهر والهیثم ابن خارجة وهشام بن عمار وابن حبان ومع أن الموثقین أکثر، فإنهم دمشقیون مثل المترجم فهم أعرف به من غیرهم من الغرباء، والله أعلم.
البانی، محمد ناصر (متوفای 1420هـ) سلسلة احادیث الصحیحة، ح514.
سند حدیث «حسن» است؛ چون رجال آن شناخته شده و مورد اعتماد هستند؛ غیر از سلیمان بن عتبه دمشقى دارانى که در باره او اختلاف شده است. احمد گفته است: او را نمىشناسم. ابن معین مىگوید: جایگاهى ندارد. دحیم او را مورد اعتماد دانسته و ابومسهر و هیثم بن خارجه و هشام بن عمار و ابن حبان نیز او را مورد اعتماد دانستهاند، و چون توثیق کنندگانش بیشتر هستند و از طرفى همه آنان دمشقى مىباشند؛ پس باید نتیجه بگیریم که آنان آگاهتر از دیگران نسبت به راویان ناشناس هستند.
4. وإسناد أحمد حسن رجاله ثقات رجال مسلم غیر محمد بن عبد الله بن عمرو وهو سبط الحسن الملقب بـ ( الدیباج ) وهو مختلف فیه.
سند احمد «حسن» است؛ چون رجال او ثقه و از رجال صحیح مسلم مىباشند؛ غیر از محمد بن عبد الله بن عمر که در باره او اختلاف شده است.
البانی، محمد ناصر (متوفای 1420هـ) سلسلة احادیث الصحیحة، ح546.
5. قلت: وإسناده خیر من إسناد حدیث عیاض رجاله ثقات رجال الشیخین غیر سنان بن سعد وقیل: سعد بن سنان وهو مختلف فیه، فمنهم من وثقه ومنهم من ضعفه. قلت: فهو حسن الحدیث.
سند حدیث رجالش مورد اعتماد و از رجال بخارى و مسلم هستند؛ غیر از سنان بن سعد که گفته در باره او اختلاف وجود دارد، بعضى او را توثیق و بعضى تضعیف کردهاند؛ اما حدیثش «حسن» است.
البانی، محمد ناصر (متوفای 1420هـ) سلسلة احادیث الصحیحة، ح570.
از آنچه گذشت این نکته به وضوح به اثبات مىرسد که عالمان جرح و تعدیل، روایتى که در باره یکى از راویان آن به اختلاف سخن گفته شده و برخى او را تأیید و بعضى تصدیق کرده باشند، آن روایت را «حسن» مىنامند.
در نتیجه حتى اگر فرض کنیم که عدهای از علما لیث بن أبی سلیم را تضعیف کرده باشند، بازهم ضررى به اعتبار روایت نمىزند؛ زیرا حد اکثر لیث بن أبی سلیم مىشود «مختلف فیه» و روایت راوى مختلف فیه طبق قاعدهاى که گذشت، مىشود «حسن» و روایت حسن نیز همانند روایت صحیح نزد اهل سنت معتبر و قابل قبول است.
5. روایت «حسن» همانند روایت «صحیح» حجت است:
حتى اگر فرض را بر این بگیریم که این روایت از نظر سندى به درجه «صحیح» نرسد و «حسن» باشد، بازهم در حجیت آن خللى وارد نمىشود؛ چرا که روایت «حسن» نیز همانند روایت «صحیح» از دیدگاه اهل سنت حجت است و از نظر حجیت هیچ تفاوتى بین این دو دسته از روایات نیست؛ چنانچه نووى مىنویسد:
ثم الحسن کالصحیح فی الاحتجاج به وإن کان دونه فی القوة؛ ولهذا أدرجته طائفة فی نوع الصحیح.
روایت «حسن» در احتجاج همانند روایت صحیح است؛ اگرچه از نظر قوت از او پایینتر است، به همین خاطر طایفهاى این روایت را در زمره روایات حسن آوردهاند.
النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، التقریب، ج1، ص2، طبق برنامه الجامع الکبیر
و ابن تیمیه مىنویسد:
النوع الثانی. الحسن وهو فی الاحتجاج به کالصحیح عند الجمهور.
نوع دوم از روایات، روایت «حسن» است. از دیدگاه جمهور علما، این روایت در احتجاج همانند روایت صحیح است.
ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث، ج1، ص129، طبق برنامه الجامع الکبیر.
محمد بن جماعة مىگوید:
فروع: الأول الحسن حجة کالصحیح وإن کان دونه ولذلک أدرجه بعض أهل الحدیث فیه ولم یفردوه عنه.
فرع: اول: روایت «حسن» همانند روایت «صحیح» حجت است؛ اگر از او پایینتر است؛ به همین خاطر برخى از اهل حدیث آن را در زمره حدیث صحیح آوردهاند و جدا نکردهاند.
محمد بن إبراهیم بن جماعة (متوفاى733هـ)، المنهل الروی فی مختصر علوم الحدیث النبوی، ج1، ص36، تحقیق: د. محیی الدین عبد الرحمن رمضان، ناشر: دار الفکر - دمشق، الطبعة: الثانیة، 1406هـ.
جلال الدین سیوطى مىگوید:
ثم الحسن کالصحیح فی الاحتجاج به وإن کان دونه فی القوة ولهذا أدرجته طائفة فی نوع الصحیح العدل.
روایت حسن همانند روایت صحیح است در احتجاج؛ اگر چه از نظر قوت از او پایینتر است؛ به همین خاطر طایفهاى آن را نوعى از انواع روایت صحیح شمردهاند.
السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج1، ص88، تحقیق: عبد الوهاب عبد اللطیف، ناشر: مکتبة الریاض الحدیثة - الریاض.
و عبد الرؤوف مناوى مىگوید که اگر کسى به دو روایتى که هر کدام به تنهائى حجت نیستند، احتجاج کند، اشکالى ندارد:
الحسن کالصحیح فی الاحتجاج به إن کان دونه فی القوة. ولا بدع فی الاحتجاج بحدیث له طریقان، ولو انفرد کل منهما لم یکن حجة کما فی مرسل ورد من وجه آخر مسنداً، أو وافقه مرسل آخر بشرطه کما ذکره ابن الصلاح.
روایت «حسن» همانند روایت «صحیح» است در احتجاج؛ اگر چه از نظر قوت پایینتر از آن است. اگر کسى به حدیثى که تنها دو طریق دارد، احتجاج کند، بدعت نکرده است؛ اگر هر کدام آنها به تنهائى حجت نیست؛ همان طورى که اگر روایت مرسى از طریق دیگرى به صورت مرسل نقل شده باشد و یا مرسل دیگرى از نظر معنا و شرایطى که او دارد موافق باشد؛ چنانچه ابن صلاح همین مطلب را گفته است.
المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفاى 1031هـ)، الیواقیت والدرر فی شرح نخبة ابن حجر، ج1، ص392، تحقیق: المرتضی الزین أحمد، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1999م.
6. توثیق یحیی بن معین، برای اثبات وثاقت یک راوی کفایت میکند:
همانطور که گذشت، یحیی بن معین لیث بن أبی سلیم را توثیق کرده است. از دیدگاه علمای علم رجال اهل سنت، توثیق یحیی بن معین برای وثاقت یک راوی کفایت میکند و حتی تضعیف دیگران نیز نمیتواند در برابر توثیقات دیگران مقاومت کند.
بدر الدین عینى در باره روایتى که از ابوالمنیب عبید الله بن عبد الله نقل شده است مىگوید:
فإن قلت: فی إسناده أبو المنیب عبید الله بن عبد الله، وقد تکلم فیه البخاری وغیره. قلت: قال الحاکم: وثقه ابن معین، وقال ابن أبی حاتم: سمعت أبی یقول: هو صالح الحدیث، وأنکر على البخاری إدخاله فی الضعفاء، فهذا ابن معین إمام هذا الشأن وکفى به حجة فی توثیقه إیاه.
اگر بگویى که در سند آن ابو المنیب عبید الله بن عبد الله است که بخارى و دیگران به او اشکال گرفتهاند، مىگویم: حاکم گفته که ابن معین او را توثیق کرده، ابوحاتم گفته که از پدرم شنیدم که مىگفت: او صالح الحدیث است؛ اما بخارى منکر شده و او را در زمره ضعفاء آورده است؛ اما یحیى بن معین، پیشواى این کار (علم رجال) است، براى حجیت روایت، توثیق او، توسط یحیى بن معین کفایت مىکند.
العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری،ج7، ص11، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
وضعیت لیث بن أبی سلیم نیز تقریبا به همین صورت است، عدهای از علمای او را به بهانههای واهی (به گفته البانی) تضعیف کردهاند؛ اما یحیى بن معین و دیگر ائمه رجال اهل سنت او را توثیق نمودهاند؛ پس بر طبق گفته آقاى بدر الدین عینى، توثیق یحیى بن معین، براى اثبات حجیت روایت کفایت مىکند.
7. شعبة بن حجاج، تنها از افراد ثقه روایت نقل میکند:
یکى از کسانى که از لیث بن أبی سلیم روایت نقل کرده است، شعبة بن الحجاج است. بزرگان اهل سنت تصریح کردهاند که او تنها از افراد موثق روایت نقل مىکند. به عبارت دیگر، نقل روایت از شخصى توسط شعبه، وثاقت او را نیز ثابت مىکند؛ چنانچه دکتر احمد شاکر محقق مسند احمد بن حبنل در شرح حال أبوبلج یحیی بن سلیم به این مسأله تصریح کرده بود:
وقد روى عنه شعبة، وهو لا یروی إلا عن ثقه.
شعبه از او روایت کرده است؛ در حالى که شعبه جز از افراد موثق روایت نقل نمىکند.
مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهرة، الطبعة: الأولى، 1416هـ ـ 1995م.
ابن عبد البر قرطبى در التهمید در باره انواع روایت مرسل و قبول برخى از آنها مىنویسد:
وقد یکون المرسِل للحدیث نسى مَن حَدَّثه به وعرف المعزى الیه الحدیث فذکره عنه فهذا أیضا لا یضر اذا کان أصل مذهبه أن لا یأخذ الا عن ثقة کمالک وشعبة.
گاهى راوى روایت مرسل، کسى را که از او روایت شنیده، فراموش مىکند؛ اما راوى بعدى را که این شخص از او نقل کرده، مىشناسند و نام او را مىبرد، این قضیه نیز ضررى به روایت نمىزند؛ اگر مبناى آن شخص این باشد که جز از افراد ثقه روایت نقل نکند؛ همانند مالک بن أنس و شعبة بن الحجاج.
ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج1، ص17، تحقیق: مصطفی بن أحمد العلوی، محمد عبد الکبیر البکری، ناشر: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیة - المغرب – 1387هـ.
ابن کثیر دمشقى سلفى در کتاب تخلیص الإستغاثة مىنویسد:
و إنما العالمون بالجرح والتعدیل هم علماء الحدیث وهم نوعان: منهم من لم یرو إلا عن ثقة عنده کمالک وشعبة ویحیى ین سعید وعبدالرحمن بن مهدی وأحمد بن حنبل وکذلک البخاری وأمثاله...
دانشمندان جرح و تعدیل همان علماى حدیث هستند که به دو دسته تقسیم مىشود؛ یک دسته کسانى هستند که جز از افراد ثقه روایت نقل نمىکنند؛ مثل مالک بن أنس، شعبة بن الحجاج، یحیى بن سعید، عبد الرحمن بن مهدى، احمد بن حنبل و همچنین بخارى و امثال او.
ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، تلخیص کتاب الاستغاثة، ج1، ص77.
صالحى شامى نیز در توثیق شخصى که شعبه از او روایت نقل کرده است مىگوید:
روى عنه شعبة ولم یکن یروی إلا عن ثقة عنده.
شعبه از او روایت نقل کرده است؛ در حالى که او جز از افرادى از دیدگاه خودش ثقه باشد، روایت نقل نمىکند.
الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج12، ص378، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
و ابو سعید کیکلدى مىگوید:
ومنها أن یکون المرسل للحدیث نسی من حدثه به وعرف المتن جیدا فذکره مرسلا لأن اصل طریقته أنه لا یأخذ إلا عن ثقة کمالک وشعبة فلا یضره الإرسال.
از اقسام روایت این است که راوى روایت مرسل فراموش کند که از چه کسى شنیده است؛ ولى متن به خوبى مىشناسد؛ پس آن را به صورت مرسل نقل مىکند؛ زیرا اصل مبناى او این است که جز از افراد ثقه روایت نشود؛ مثل مالک و شعبه؛ پس ارسال روایت به آن ضررى نخواهد زد.
العلائی، أبو سعید بن خلیل بن کیکلدی (متوفاى: 761هـ)، جامع التحصیل فی أحکام المراسیل، ج1، ص88، تحقیق: حمدی عبدالمجید السلفی، ناشر: عالم الکتب - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1407هـ ـ 1986م
و در کتاب النکت على مقدمة إبن الصلاح آمده است:
[ فائدة ] الذی عادته لا یروی إلا عن ثقة ثلاثة یحیى بن سعید وشعبة ومالک قاله ابن عبد البر وغیره وقال النسائی لیس أحد بعد التابعین آمن على الحدیث من هؤلاء الثلاثة.
فائده: کسى که عادتش این است که جز از افراد ثقه روایت نقل نکنند، سه نفر هستند: یحیى بن سعید، شعبة و مالک. این سخن را ابن عبد البر و دیگران گفتهاند. نسائى گفته: در میان تابعین امانتدارتر از این سه نفر نسبت به حدیث وجود ندارد.
عبد الله بن بهادر، بدر الدین أبی عبد الله محمد بن جمال الدین (متوفاى794 هـ)، النکت على مقدمة ابن الصلاح، ج3، ص370، تحقیق: د. زین العابدین بن محمد بلا فریج، ناشر: أضواء السلف - الریاض، الطبعة: الأولى، 1419هـ ـ 1998م.
8. اختلاط در آخر عمر دلیل بر ضعف روایت نیست:
به این نکته نیز باید توجه داشت که اختلاط راوی در اخر عمر باعث نمیشود که روایات او را که قبل از اختلاط نقل کرده است نادیده بگیریم و شاهد این حرف اینکه راویانی هستند که در اواخر عمر دچار اختلاط شدند، ولی در صحیح بخاری از آنها روایت نقل شده است. به عنوان نمونه عطاء بن السائب بن زید الثقفى است که علماء به اختلاط او اشاره کردهاند:
ابن حبان درباره او گوید:
عطاء بن السائب بن زید الثقفى...وکان قد اختلط بآخره.
عطاء در اخر عمرش دچار اختلاط شد
التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج7، ص251 تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.
ابن حجرنیز درباره او گوید:
عطاء بن السائب أبو محمد ویقال أبو السائب الثقفی الکوفی صدوق اختلط
عطاء کوفی و صدوق است ولی دچار اختلاط شد
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص391تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
همین شخص به عنوان راوی در صحیح بخاری این چنین آمده است:
حدثنی عَمْرُو بن مُحَمَّدٍ حدثنا هُشَیْمٌ أخبرنا أبو بِشْرٍ وَعَطَاءُ بن السَّائِبِ عن سَعِیدِ بن جُبَیْرٍ عن بن عَبَّاسٍ
البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج5، ص2405، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
پس اختلاط لیث بن سلیم در آخر عمرش باعث نمیشود که او را تضعیف کنیم؛ زیرا معمولا علما از رواتی که دچار اختلاط شوند، روایت نقل نمیکنند.
9. استفاضه و تقویت روایت با سندهاى متعدد:
همان طور که گذشت، روایت کندن در قلعه خیبر توسط امیرمؤمنان علیه السلام حد اقل با شش سند مختلف نقل شده است. حتّى اگر فرض کنیم که همه این اسناد مشکل داشته باشند، بازهم نمىتوانیم از حجیّت آن دست برداریم؛ زیرا بر مبناى قواعد علم رجال اهل سنّت، اگر سند روایت از سه عدد گذشت، حتّى اگر همه آنها ضعیف باشد، یکدیگر را تقویت کرده و حجّت مىشود؛ چنانچه بدر الدین عینى (متوفاى855هـ) در عمدة القارى به نقل از محیى الدین نووى مىنویسد:
وقالَ النَوَوِی فی (شرح المهذب): إنَّ الحَدِیْثَ إذا رُوِیَ مِنْ طُرُقٍ وَمُفْرَدَاتُهَا ضِعَافٌ یَحْتَجُّ بِهِ، عَلى أنا نَقُولُ: قَد شَهِدَ لِمَذْهَبِنَا عِدَّةُ أحَادِیْثٍ مِنَ الصَّحَابَةِ بِطُرُقٍ مُخْتَلِفَةٍ کَثِیْرَةٍ یَقَوِّی بَعْضُها بَعْضاً، وَإنْ کانَ کُلُّ وَاحِدٍ ضَعِیْفاً.
نووى در شرح مهذب گفته است: اگر روایتى با سندهاى گوناگون نقل شود؛ ولى برخى از راویان آن ضعیف باشند، بازهم به آن احتجاج مىشود، افزون بر این که ما مىگوییم: تعدادى حدیث از صحابه و از راههاى گوناگونى نقل شده است که برخى از آن برخى دیگر را تقویت مىکنند؛ اگرچه هریک از آن احادیث ضعیف باشند.
العینی، محمود بن أحمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج3، ص307.
ابن تیمیه حرّانى (متوفاى728 هـ) در مجموع فتاوى مىنویسد:
تَعَدُّدُ الطُّرُقِ وَکَثْرَتُهَا یُقَوِّی بَعْضُهَا بَعْضاً حتى قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجّارا فسّاقا فکیف إذا کانوا علماء عدولا ولکن کثر فی حدیثهم الغلط.
زیادى و تعدد راههاى نقل حدیث یکدیگر را تقویت مىکند که خود زمینه علم به آن را فراهم مىنماید؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثى که تمام راویان آن افراد عادلى باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم، کتب ورسائل وفتاوى ابن تیمیة، ج18، ص26.
محمد ناصر البانى (متوفاى1420هـ) در ارواء الغلیل پس از نقل طُرُق یک روایت مىگوید:
وجملة القول: أن الحدیث طرقه کلها لا تخلو من ضعف ولکنه ضعف یسیر إذ لیس فی شئ منها من اتهم بکذب وإنما العلة الارسال أو سوء الحفظ ومن المقرر فی «علم المصطلح» أن الطرق یقوی بعضها بعضا إذا لم یکن فیها متهم.
خلاصه آن که، تمام سندهاى این حدیث بدون ضعف نیست؛ اگر چه ضعف مهمى نیست؛ زیرا کسى که متهم به دروغ باشد، در طُرُق حدیث وجود ندارد و علّت ضعف یا ارسال آن است و یا کم حافظه بودن راوى. از مسائل ثابت شده در علم رجال این است که سند هاى متعدد درصورتى که در سلسله سند فرد متّهمى نباشد، یکدیگر را تقویت مىکنند.
البانی، محمد ناصر، إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، ج1، ص160.
در نتیجه، این روایات حتّى اگر از نظر سند هم ضعیف باشند، بازهم حجّت و قابل استدلال هستند.
10.عمل به روایت در باب فضائل نیاز به سند صحیح ندارد:
مقدسی عالم مشهور و بزرگ اهل سنت در کتاب الآداب الشریعه درخصوص عمل به روایات ضعیف در غیر احکام و حلال و حرام، فصلی را گشوده و گوید:
فصل فی العمل بالحدیث الضعیف وروایته والتساهل فی أحادیث الفضائل دون ما تثبت به الأحکام والحلال والحرام والحاجة إلى السنة وکونها بیانا للقرآن یحب اتباعه ولأجل الآثار المذکورة فی الفصل قبل هذا ینبغی الإشارة إلى ذکر العمل بالحدیث الضعیف والذی قطع به غیر واحد ممن صنف فی علوم الحدیث حکایة عن العلماء أنه یعمل بالحدیث الضعیف فیما لیس فیه تحلیل ولا تحریم کالفضائل وعن الإمام أحمد ما یوافق هذا
فصلی در خصوص عمل به حدیث ضعیف، نقل آن و تساهل در روایت فضائل نه آن روایاتی که احکام، حلال و حرام را ثابت میکند و یا نیاز به سنت و یا مبین بودن قرآن را میرساند که واجب است تبعیت شود.
به خاطر این آثاری که در فصل قبلی ذکر شد، شایسته است در مورد عمل به حدیث ضعیف نیز اشاره شود و بیشتر کسانی که در خصوص علوم حدیث کتاب نوشتهاند، به طور قطع از علماء حکایاتی را نقل کردهاند که به روایت ضعیف در خصوص چیزهای که به حلال و حرام ربطی ندارد مانند فضائل، عمل شود و از احمد نیز موافق همین مطلب ذکر شده است
مقدسی، الإمام أبی عبد الله محمد بن مفلح المقدسی (متوفای 763هـ)، الآداب الشرعیة والمنح المرعیة، ج2، ص285 تحقیق: شعیب الأرنؤوط / عمر القیام، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1417هـ - 1996م، الطبعة: الثانیة
نووی نیز در خصوص عمل به روایات ضعیف در غیر احکام و عقاید گوید:
وقد قدمنا فی مواضع أن أهل العلم متفقون على العمل بالضعیف فی غیر الأحکام وأصول العقائد
در چند جا قبلا گفتیم که اهل علم اتفاق دارند که در غیر احکام و اصول عقاید، به روایات ضعیف میشود عمل کرد.
النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، المجموع، ج5، ص62 ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة.
با این بیان اگر سند روایت فضائل، ضعیف هم باشد، میشود به آن عمل کرد.
11. فضائل عمر نیاز به سند ندارد:
شافعی مقدسی در طبقات بعد از اینکه داستانی را از عمر در خصوص حرف زدن عمر با آب و زمین و تأدیب او زمین را، نقل میکند، مینویسد:
فانظر إلى عمر کیف یخاطب الماء ویکاتبه ویکلم الأرض ویؤدبها وإذا قال لک المغرور أین أصل ذلک فى السنة قل أیها المتعثر فى أذیال الجهالات أیطالب الفاروق بأصل وإن شئت أصلا فهاک أصولا لا أصلا واحدا
نگاه کن به عمر که چگونه آب را مخاطب قرار داده و با او مکاتبه میکند و با زمین حرف زده و او را تادیب میکرد و اگر شخص مغروری به تو گفت اصل این در کجای سنت است؟ بگو ای ذلیلی که در دامن جهالت افتادهای آیا در خصوص عمر فاروق اصل طلب میکنی؟! و اگر در هر چیز دنبال اصل باشی خیلی از اصولهایی هست که یک اصل ندارد.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى، ج2، ص326 تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ.
اگر فضائل عمر نیاز به سند و اصل ندارد، پس چگونه بعضی درباره فضائل حضرت علی علیه السلام به دنبال اصل و سند هستند؟!
خلاصه بحثهای رجالی:
الف: بخاری و مسلم از لیث بن أبی سلیم روایت کردهاند؛
ب: شعبۀ الحجاج از او روایت نقل کرده و او تنها از ثقات روایت نقل میکند و همین برای اثبات وثاقت او کافی است؛
ج: یحیی بن معین او را توثیق کرده و همین برای توثیقش کافی است و تضعیفات دیگران در برابر توثیق او برابری نمیکند؛
د: بسیاری از علمای اهل سنت صراحتا او را توثیق کردهاند؛
هـ: به گفته البانی تضعیفات دیگران به خاطر دفاع از حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله نبوده؛ بلکه به خاطر هوای نفس او را تضعیف کردهاند؛ بنابراین تضعیفات آنها هیچ ارزشی ندارد.
و: اختلاط در آخر عمر، نمیتواند دلیل بر ضعف روایت باشد؛ چون تعدادی از روات بخاری نیز این چنین بودهاند و علمای اهل سنت روایات آنها را تصحیح کردهاند.
ز: این روایت از چندین طریق نقل شده است؛ حتی اگر همگی ضعیف باشند. طبق «قاعده یقوی بعضها بعضا» همدیگر را تقویت کرده و برای اهل سنت حجت هستند
ح: این روایت دست کم سندش «حسن» است و روایت «حسن» نیز همانند روایت «صحیح» برای اهل سنت حجت است.
بنابراین با وجود روایت حسن و روایات فراوان درباره قلع باب خیبر به دست حضرت علی علیه السلام در کتب اهل سنت، مشخص شد که چنین چیزی از مسلمات تاریخ بوده است و چیز واهی و پوچ که برخی از علمای اهل سنت ادعا میکنند، نبوده است. و تنها چیزی که میشود درباره انکار این واقعیت توسط برخی از علماء گفت، این است که آنها به خاطر تعصب کورکورانه در پی انکار فضائل حضرت علی علیه السلام به هرقیمتی هستند تا آنجا که راویان این روایت یعنی عبدالله بن حسن، امام باقر علیه السلام، ابی رافع و غیره که نزد اهل سنت مورد احترام هستند را با عبارات «یروونه عن رعاع الناس» افرادی عوام ومعمولی به حساب می آورند.
اعتراف علماء سنی و وهابی بر قلع در خیبر توسط حضرت علی علیه السلام
تا این جا روایاتی از طریق اهل سنت نقل شد که ثابت میکرد امیرمؤمنان علیه السلام در قلعه خیبر را که دهها برای باز و بسته کردنش نیاز بود، از جا کند و آن را پلی قرار داد بر روی خندقی که پشت آن کنده بودند و سربازان مسلمان از روی آن رد شده و قلعه را فتح کردند.
در این بخش به کلمات علمای اهل سنت اشاره خواهیم کرد که این قضیه را مسلم گرفته و آن را به عنوان یکی از فضائل امیرمؤمنان علیه السلام نقل کردهاند.
عمرو بن ابی عاصم (متوفای 287هـ):
عمرو بن ابی عاصم در کتاب السنه، قلع در خیبر را از فضائل حضرت علی علیه السلام دانسته و گوید:
ومن فضائله التی أبانه الله بها تزویجه بفاطمة وولده الحسن والحسین رحمه الله علیهما وحمله باب خیبر وقتله مرحبا وأشیاء یکثر ذکرها
و از فضائل آن حضرت که خدا برای او آشکار کرده است؛ ازدواج با حضرت زهرا علیه السلام، حسن و حسین علیها السلام فرزندانش، و حمل باب خیبر و کشتن مرحب و فضائل دیگر که ذکرش طولانی میشود.
الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفاى287هـ)، السنة، ج2، ص646، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.
یعقوبی (متوفای 292هـ):
یعقوبی بعد از نقل جریان فتح خیبر مینویسد:
واقتلع باب الحصن وکان حجارة طوله أربع أذرع فی عرض ذراعین فی سمک ذراع فرمى به علی بن أبی طالب خلفه ودخل الحصن ودخله المسلمون
حضرت علیه علیه السلام در قلعه را که سنگى به درازاى چهار ذراع و پهناى دو ذراع و ضخامت یک ذراع بود از جاى کند و به پشتسر خود افکند و به همراه مسلمانان وارد قلعه شد. همچنین ابو الفداء در تاریخش تصریح مىکند که على همان کسى است که مرحب را کشت، و داستان سپر قرار دادن در قلعه توسط آن حضرت را حکایت نموده است.
الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاى292هـ)، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص56، ناشر: دار صادر – بیروت
خوارزمی (متوفای 383هـ):
وی در باره کندن در خیبر گوید:
فصلى الله علیه...وعلی الذی بیده باب خیبر قالع
درود خدا بر پیامبر صلی الله علیه و اله و بر کسی است که در خیبر با دستش از جا کند.
الخوارزمی، أبی بکر محمد بن العباس (المتوفى: 383هـ)، مفید العلوم ومبید الهموم،ص9، الناشر: المکتبة العنصریة، بیروت، عام النشر: 1418 هـ
فخر رازی (متوفای 604هـ):
فخر رازی در اینباره گوید:
قال علی بن أبی طالب کرم الله وجهه: والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیة ولکن بقوة ربانیة.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج21، ص77 ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
تلمسانی بری (متوفای 644هـ):
وی در این خصوص چنین اعتراف میکند:
والله ما اقتلعت باب خیبر بقوة جسدانیَّة ولا بحرکة غذائیة.
الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفاى644هـ) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج1، ص298طبق برنامه الجامع الکبیر.
ابن ابی الحدید (متوفای 655هـ):
وی نیز در اینباره گوید:
وهو الذی قلع باب خیبر، واجتمع علیه عصبة من الناس لیقلبوه فلم یقلبوه، وهو الذی اقتلع هبل من أعلى الکعبة وکان عظیما جدا، وألقاه إلى الأرض، وهو الذی اقتلع الصخرة العظیمة فی أیام خلافته علیه السلام بیده بعد عجز الجیش کله عنها، وأنبط الماء من تحتها.
او کسی است که در خیبر را از جا کند، دری که گروه زیادی از مردم جمع شدند آن را برگردانند؛ ولی نتوانستند. او کسی بود که بت هبل را که جدا بزرگ بود از بالای کعبه کند و بر زمین انداخت او کسی است که سنگ بزرگی را که درایام خلافتش یک لشگر از برداشتن آن عاجز بودند، از زمین کند که از زیرش آب جوشید
إبن أبیالحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج1، ص20، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م..
ابن ابی الحدید در جای دیگر میگوید:
ونحو قول علی: والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیة، بل بقوة إلهیة.
حضرت علی علیه السلام فرمود: بخدا قسم در خیبر را نه با قوت بدن بلکه با قدرت الهی از جا کندم.
إبن أبیالحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ج5، ص5 ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
در جای دیگر نیز مینویسد:
والله ما قلعت باب خیبر، ودکدکت حصن یهود بقوة جسمانیة بل بقوة إلهیة.
به خدا قسم در خیبر را با قدرت جسمانی نکنده و قلعه خیبر را فرو نریختم بلکه با قوت الهی انجام دادم
إبن أبیالحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج20، ص169، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ج5، ص5 ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
نظام الدین نیشابوری (متوفای 728هـ):
این عالم سنی نیز در دو جای از تفسیرش به کندن در خیبر اعتراف کرده و گوید:
والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیة
النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفاى 728 هـ)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج4، ص418 و ج5، ص29، تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ - 1996م
ابن تیمیه (متوفای 728هـ):
ابن تیمیه نیز در اینباره گوید:
ولکن المعروف عند اهل العلم ان علیا قلع باب خیبر
آن چه نزد اهل علم مشهور است این است که علی علیه السلام در خیبر را کند
ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج18، ص362، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.
وی همچنین در کتاب منهاج السنة در جواب سؤالی درباره صحت فتح خیبر توسط علی علیه السلام گوید:
وقد روى أن علیا اقتلع باب الحصن وأما جعله جسرا فلا
روایت شده است که علی باب قلعه را کند اما اینکه آن را پل قرار داده باشد نه
ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج8، ص122، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ
ذهبی (متوفای 748هـ):
ذهبی نیز اعتراف به اصل قلع درخیبر بوسیله حضرت علی علیه السلام کرده وگوید:
وقد روى أن علیا اقتلع الباب أما کونه یغلقه عشرون رجلا وأنه جعل جسرا فلا أصل له
به تحقیق نقل شده است که علی علیه السلام در خیبر را کند اما اینکه بیست نفر آن را میبستند و اینکه حضرت درقلعه را پل عبور لشگر قرار داد چنین چیزی اصل و اساسی ندارد
الذهبی،: أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی الوفاة: 748هـ، المنتقى من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال، ج1، ص518 تحقیق: محب الدین الخطیب دارالنشر:
قاضی عضد الدین ایجی (متوفای 756هـ):
ایجی نیز بعد از اینکه قلع خیبر را به عنوان یکی از ادله شیعه برای خلافت حضرت علی علیه السلام مطرح کرده و به آن اشکالی نمیگیرد:
مزید قوته حتى قلع باب خیبر بیده وقال « ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانیة لکن بقوة إلهیة »
قدرت چنان زیاد بود تا اینکه درخیبر را بادست خود از جا کند و گفت: من در خیبر راب ا قوت جسمانی نکندم بلکه با قوت الهی کندم
الإیجی، عضد الدین (متوفاى756هـ)، کتاب المواقف، ج3، ص628 تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م
زرکشی (متوفای 794هـ):
زرکشی بعد از نقل گفتار کسانی که روایات قلع باب خیبر را واهی دانستهاند، گفتار آنها را رد کرده و گوید:
زعم العلماء ان هذا الحدیث لا اصل له وانما یروى عن رعاع الناس ولیس کما قال فقد أخرجه ابن اسحاق فی سیرته عن أبی رافع وان سبعة لم یقلبوه
برخی از علماء معتقدند این حدیث( قلع باب خیبر) اساسی ندارد و گویند آن را افراد پست روایت کردهاند در حالی که چنین نیست این روایت را ابن اسحاق در سیره استخراج کرده است
الزرکشی المصری الحنبلی، شمس الدین أبی عبد الله محمد بن عبد الله (متوفاى794هـ)، اللآلئ المنثورة فی الأحادیث المشهورة المعروف بـ ( التذکرة فی الأحادیث المشتهرة )، ج1، ص166 تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1406 هـ ـ 1986م.
ابن حجر هیثمی (متوفای 973هـ):
ابن حجر نیز در اینباره گوید:
وحمل یومئذ باب حصنها على ظهره حتى صعد المسلمون علیه ففتحوها وأنهم جروه بعد ذلک فلم یحمله إلا أربعون رجلا وفی روایة أنه تناول بابا من الحصن حصن خیبر فتترس به عن نفسه فلم یزل یقاتل وهو فی یده حتى فتح الله علیهم ثم ألقاه فأراد ثمانیة أن یلقوه فما استطاعوا
علی علیه السلام در قلعه را بر پشتش گذاشت تا آنجا که مردم از روی آن بر قلعه وارد شدند و قلعه را فتح کردند آنها بعد از فتح تلاش کردن تا آن در را حرکت بدهند که نتوانستند مگر این که چهل مرد در روایتی نقل شده است چون حضرت علی علیه السلام به در نزدیک در قلعه خیبر شد کسی بر دست حضرت زد که سپرش بر زمین افتاد سپس على علیه السلام درى که در دروازه قلعه بود برداشت و سپر خود نمود. آن در دست او ماند و با همان حال جنگید تا قلعه را گشود آنگاه که آسوده شد آن در را از دست انداخت سپس هشت نفر نیروى خود را بکار بردند که آن در را برگردانند نتوانستند.
الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص352، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.
عبدالقادر عیدروسی (متوفای 1037هـ):
عبدالقادر نیز میگوید:
والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیة
العیدروسی، عبد القادر بن شیخ بن عبد الله الوفاة: 1037، تاریخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر، ج1، ص81 دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1405، الطبعة: الأولى
برهان الدین حلبی (متوفای 1044هـ):
حلبی نیز با رد حرف منکرین قلع در خیبر توسط حضرت علیه السلام، به اصل کندن در خیبر اعتراف کرده و گوید:
قال بعضهم وطرق حدیث الباب کلها واهیة وفى بعضها قال الذهبی إنه منکر وفى الإمتاع وزعم بعضهم أن حمل على کرم الله وجهه الباب لا أصل له وإنما یروى عن رعاع الناس ولیس کذلک ثم ذکر جملة ممن خرجه من الحفاظ
برخی گفتهاند طرق تمام روایت باب واهی است و ذهبی نیزدرمورد برخی روایات گوید که منکر است برخی نیز گمان میکنند که حمل باب خیبر توسط علی علیه السلام ریشه و اساسی ندارد و این روایت از پس افراد عوام نقل شده است، درحالی که چنین نیست سپس گروهی از حفاظ را ذکر کرده که آن را تخریج کردهاند.
الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفاى1044هـ)، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج2، ص737 ناشر: دار المعرفة - بیروت – 1400.
ابو سعید خادمی حنفی (متوفای 1156هـ):
ابو سعید نیز در کتاب بریقة محمودیة گوید:
وَتَوَاتَرَتْ وَقْعَتُهُ فِی خَیْبَرَ وَغَیْرِهِ وَأَنَّهُ اُشْتُهِرَ حُسْنُ خُلُقِهِ وَمَزِیدُ قُوَّتِهِ فِی بَدَنِهِ حَتَّى قَلَعَ بَابَ خَیْبَرَ بِیَدِهِ
جنگ حضرت علی علیه السلام در خیبر و جنگ های دیگر در حد تواتر است همچنین حسن خلق و قدرت بدنی ایشان نیز تا آنجا مشهور بوده که درخیبر را با دست خود کند.
الخادمی، أبو سعید محمد بن محمد (متوفاى 1156هـ) بریقة محمودیة،ج2، ص9، طبق برنامه الجامع الکبیر.
ابن عثیمین (متوفای 1421هـ):
ابن عثیمین که از علمای مشهور وهابیت است، بعد از حمد و ثناء خداوند و بعد از درود فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله و خلفاء گوید:
صلى الله علیه....على علی قالع باب خیبر ومُزَلْزِل حصونه
درود خدا بر پیامبر صلی الله علیه و اله..و بر علی علیه السلام کننده در خیبر و متزلزل کننده قلعه خیبر است.
العثیمین، محمد بن صالح بن محمد (المتوفى: 1421هـ)، مجموع فتاوى ورسائل فضیلة الشیخ محمد بن صالح العثیمین، جمع وترتیب: فهد بن ناصر بن إبراهیم السلیمان، الناشر: دار الوطن - دار الثریا، الطبعة: الأخیرة - 1413 هـ
روایات شیعه
درمنابع شیعه روایات فراوانی وجود دارد که به کندن در خیبر به دست حضرت علی علیه السلام اشاره کردهاند از آن جایی که روایت در این باب در کتابهای شیعه بسیار زیاد و بلکه متواتر است، ما فقط چهارده حدیث با این موضوع از باب تیمن و تبرک خدمت شما ارائه خواهیم کرد.
طبیعی است که با توجه به متواتر بودن این روایات، نیازی به بررسی سند هم ندارد.
روایت اول
شیخ صدوق رحمة الله علیه روایتی را از ابو سعید خدری چنین نقل میکند:
حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَزَوَّرِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: أَتَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام النَّبِیَّ فَذَکَرَتْ عِنْدَهُ ضَعْفَ الْحَالِ فَقَالَ لَهَا أَ مَا تَدْرِینَ مَا مَنْزِلَةُ عَلِیٍّ عِنْدِی کَفَانِی أَمْرِی وهُوَ ابْنُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ سَنَةً وضَرَبَ بَیْنَ یَدَیَّ بِالسَّیْفِ وهُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً وقَتَلَ الْأَبْطَالَ وهُوَ ابْنُ تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً وفَرَّجَ هُمُومِی وهُوَ ابْنُ عِشْرِینَ سَنَةً ورَفَعَ بَابَ خَیْبَرَ وهُوَ ابْنُ اثْنَتَیْنِ وعِشْرِینَ سَنَةً کَامِلَةً وکَانَ لَا یَرْفَعُهُ خَمْسُونَ رَجُلًا قَالَ فَأَشْرَقَ لَوْنُ فَاطِمَةَ ولَمْ تَقَرَّ قَدَمَاهَا حَتَّى أَتَتْ عَلِیّاً علیه السلام فَأَخْبَرَتْهُ فَقَالَ کَیْفَ لَوْ حَدَّثْتُکِ بِفَضْلِ اللَّهِ عَلَیَّ کُلِّه
حضرت فاطمه علیها السلام خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و از ضعف حال سخن گفت، پیغمبر به او فرمود تو نمیدانى على چه مقامى نزد من دارد؟ دوازده سال داشت که کارهاى مرا اداره میکرد، در شانزده سالگى برابرم شمشیر زد و نوزده سالگى پهلوانها را کشت و در بیست سالگى غمهای مرا بر طرف میکرد، بیست و دو ساله بود که در خیبر را از جا برداشت که پنجاه مرد نمیتوانستند آن را بردارند، چهره فاطمه از شادى برافروخت و سر پایش قرار نداشت تا نزد على برگشت و به او گزارش داد حضرت علی علیه السلام در جوابش فرمود: چه حالى داشتى اگر همه تفضلاتی که خدا بر من روا داشته است، برایت میگفتم.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی، ص483، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
در منابع ذیل نیز این روایت آمده است:
الطبری، محمد بن جریر الطبری ( الشیعی متوفای قرن 4) دلائل الامامة،-، ص70، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة – قم، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1413، ناشر: مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة
الإربلی، أبو الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح (متوفاى693هـ)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، - ج2، ص28،ناشر: دار الأضواء ـ بیروت، الطبعة الثانیة، 1405هـ ـ 1985م.
البحرانی، السید هاشم البحرانی، وفات: 1107، حلیة الأبرار، ج2، ص84، تحقیق: الشیخ غلام رضا مولانا البروجردی، ناشر: مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم – ایران، سال چاپ: 1414 چاپ: الأولى
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج40، ص7، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
النجفی المرعشی، سید شهاب الدین (متوفاى1411هـ)، شرح إحقاق الحق، ج18، ص171، تحقیق، تعلیق و نشر: السید شهاب الدین المرعشی النجفی / تصحیح: السید إبراهیم المیانجی
شیخ طوسی نیز با اندکی تفاوت در متن حدیث، چنین نقل روایت میکند:
َ بِالْإِسْنَادِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ:حَدَّثَنَا أَبِی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَزَوَّرِ، عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ، قَالَ: أَتَتْ فَاطِمَةُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا) ذَاتَ یَوْمٍ أبیها [أَبَاهَا] (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وآلِهِ)، فَذَکَرَتْ عِنْدَهُ ضَعْفَ الْحَالِ فَقَالَ لَهَا: أَ مَا تَدْرِینَ مَا مَنْزِلَةُ عَلِیٍّ عِنْدِی کَفَانِی أَمْرِی وهُوَ ابْنُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ سَنَةً، وضَرَبَ بَیْنَ یَدَیَّ بِالسَّیْفِ وهُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً، وقَتَلَ الْأَبْطَالَ وهُوَ ابْنُ تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً، وفَرَّجَ هُمُومِی وَهُوَ ابْنُ عِشْرِینَ سَنَةً، وقَلَعَ بَابَ خَیْبَرَ وَهُوَ ابْنُ اثْنَتَیْنِ وَعِشْرِینَ سَنَةً، وکَانَ لَا یَقْلَعُهُ خَمْسُونَ رَجُلًا.قال: فَأَشْرَقَ لَوْنُ فَاطِمَةَ (عَلَیْهَا السَّلَامُ) ولَمْ تَقِرَّ قَدَماً عَلَى الْأَرْضِ حَتَّى أَتَتْ عَلِیّاً (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَأَخْبَرَتْهُ. فَقَالَ: کَیْفَ ولَوْ حَدَّثَکَ بِفَضْلِ اللَّهِ عَلَیَّ کُلِّه
الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالی، ص439، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم، الطبعة: الأولى، 1414هـ الأمالی-
روایت دوم
شیخ مفید روایت طولانی را درباره قلع در خیبر و پل قرار دادن آن توسط حضرت علی علیه السلام چنین نقل میکند:
فَرَوَى مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْأَزْدِیُّ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ الْیَسَعِ وعُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحِیمِ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ هِشَامٍ ومُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ وغَیْرِهِمْ مِنْ أَصْحَابِ الْآثَارِ قَالُوا لَمَّا دَنَا رَسُولُ اللَّهِ، صمِنْ خَیْبَرَ قَالَ لِلنَّاسِ قِفُوا فَوَقَفَ النَّاسُ فَرَفَعَ یَدَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ وقَالَ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ ومَا أَظْلَلْنَ ورَبَّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ ومَا أَقْلَلْنَ ورَبَّ الشَّیَاطِینِ ومَا أَضْلَلْنَ أَسْأَلُکَ خَیْرَ هَذِهِ الْقَرْیَةِ وخَیْرَ مَا فِیهَا وأَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّهَا وشَرِّ مَا فِیهَا ثُمَّ نَزَلَ تَحْتَ شَجَرَةٍ فِی الْمَکَانِ فَأَقَامَ وأَقَمْنَا بَقِیَّةَ یَوْمِنَا ومِنْ غَدِهِ. » فَلَمَّا کَانَ نِصْفُ النَّهَارِ نَادَانَا مُنَادِی رَسُولِ اللَّهِ، صفَاجْتَمَعْنَا إِلَیْهِ فَإِذَا عِنْدَهُ رَجُلٌ جَالِسٌ فَقَالَ إِنَّ هَذَا جَاءَنِی وأَنَا نَائِمٌ فَسَلَّ سَیْفِی وقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ یَمْنَعُکَ مِنِّی الْیَوْمَ قُلْتُ اللَّهُ یَمْنَعُنِی مِنْکَ فَشَامَ السَّیْفَ وهُوَ جَالِسٌ کَمَا تَرَوْنَ لَا حَرَاکَ بِهِ فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ لَعَلَّ فِی عَقْلِهِ شَیْئاً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ نَعَمْ دَعُوهُ ثُمَّ صَرَفَهُ ولَمْ یُعَاقِبْهُ.
وَ حَاصَرَ رَسُولُ اللَّهِ، صخَیْبَرَ بِضْعاً وعِشْرِینَ لَیْلَةً وکَانَتِ الرَّایَةُ یَوْمَئِذٍ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَلَحِقَهُ رَمَدٌ أَعْجَزَهُ عَنِ الْحَرْبِ وکَانَ الْمُسْلِمُونَ یُنَاوِشُونَ الْیَهُودَ مِنْ بَیْنِ أَیْدِی حُصُونِهِمْ وجَنَبَاتِهَا.
فَلَمَّا کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ فَتَحُوا الْبَابَ وقَدْ کَانُوا خَنْدَقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وخَرَجَ مَرْحَبٌ بِرِجْلِهِ یَتَعَرَّضُ لِلْحَرْبِ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ، صأَبَا بَکْرٍ فَقَالَ لَهُ خُذِ الرَّایَةَ فَأَخَذَهَا فِی جَمْعٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ فَاجْتَهَدَ ولَمْ یُغْنِ شَیْئاً فَعَادَ یُؤَنِّبُ الْقَوْمَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ ویُؤَنِّبُونَهُ.فلما کَانَ مِنَ الْغَدِ تَعَرَّضَ لَهَا عُمَرُ فَسَارَ بِهَا غَیْرَ بَعِیدٍ ثُمَّ رَجَعَ یُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ ویُجَبِّنُونَهُ فَقَالَ النَّبِیُّ، صلَیْسَتْ هَذِهِ الرَّایَةُ لِمَنْ حَمَلَهَا جِیئُونِی بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقِیلَ لَهُ إِنَّهُ أَرْمَدُ قَالَ أَرُونِیهِ تُرُونِی رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ ورَسُولَهُ ویُحِبُّهُ اللَّهُ ورَسُولُهُ یَأْخُذُهَا بِحَقِّهَا لَیْسَ بِفَرَّارٍ فَجَاءُوا بِعَلِیٍّ علیه السلام یَقُودُونَهُ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ، صمَا تَشْتَکِی یَا عَلِیُّ قَالَ رَمَدٌ مَا أُبْصِرُ مَعَهُ وصُدَاعٌ بِرَأْسِی فَقَالَ لَهُ اجْلِسْ وضَعْ رَأْسَکَ عَلَى فَخِذِی فَفَعَلَ عَلِیٌّ علیه السلام ذَلِکَ فَدَعَا لَهُ النَّبِیُّ، صوَ تَفَلَ فِی یَدِهِ فَمَسَحَهَا عَلَى عَیْنَیْهِ ورَأْسِهِ فَانْفَتَحَتْ عَیْنَاهُ وسَکَنَ مَا کَانَ یَجِدُهُ مِنَ الصُّدَاعِ وقَالَ فِی دُعَائِهِ لَهُ اللَّهُمَّ قِهِ الْحَرَّ والْبَرْدَ وأَعْطَاهُ الرَّایَةَ وکَانَتْ رَایَةً بَیْضَاءَ وقَالَ لَهُ خُذِ الرَّایَةَ وامْضِ بِهَا فَجَبْرَئِیلُ مَعَکَ والنَّصْرُ أَمَامَکَ والرُّعْبُ مَبْثُوثٌ فِی صُدُورِ الْقَوْمِ واعْلَمْ یَا عَلِیُّ أَنَّهُمْ یَجِدُونَ فِی کِتَابِهِمْ أَنَّ الَّذِی یُدَمِّرُ عَلَیْهِمُ اسْمُهُ إِلْیَا فَإِذَا لَقِیتَهُمْ فَقُلْ أَنَا عَلِیٌّ فَإِنَّهُمْ یُخْذَلُونَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَمَضَیْتُ بِهَا حَتَّى أَتَیْتُ الْحُصُونَ فَخَرَجَ مَرْحَبٌ وعَلَیْهِ مِغْفَرٌ وحَجَرٌ قَدْ ثَقَبَهُ مِثْلَ الْبَیْضَةِ عَلَى رَأْسِهِ وهُوَ
یَرْتَجِزُ ویَقُولُ
قَدْ عَلِمَتْ خَیْبَرُ أَنِّی مَرْحَبٌ شَاکٍ سِلَاحِی بَطَلٌ مُجَرَّبٌ
فَقُلْتُ
أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةً لَیْثٌ لِغَابَاتٍ شَدِیدٌ قَسْوَرَةٌ
أَکِیلُکُمْ بِالسَّیْفِ کَیْلَ السَّنْدَرَةِ
فَاخْتَلَفْنَا ضَرْبَتَیْنِ فَبَدَرْتُهُ فَضَرَبْتُهُ فَقَدَدْتُ الْحَجَرَ والْمِغْفَرَ ورَأْسَهُ حَتَّى وَقَعَ السَّیْفُ فِی أَضْرَاسِهِ فَخَرَّ صَرِیعاً.
وَ جَاءَ فِی الْحَدِیثِ: أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَمَّا قَالَ أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ حِبْرٌ مِنْ أَحْبَارِ الْقَوْمِ غُلِبْتُمْ ومَا أُنْزِلَ عَلَى مُوسَى فَدَخَلَ قُلُوبَهُمْ مِنَ الرُّعْبِ مَا لَمْ یُمْکِنْهُمْ مَعَهُ الِاسْتِیطَانُ بِهِ. وَ لَمَّا قَتَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَرْحَباً رَجَعَ مَنْ کَانَ مَعَهُ وأَغْلَقُوا بَابَ الْحِصْنِ عَلَیْهِمْ دُونَهُ فَصَارَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِلَیْهِ فَعَالَجَهُ حَتَّى فَتَحَهُ وأَکْثَرُ النَّاسِ مِنْ جَانِبِ الْخَنْدَقِ لَمْ یَعْبُرُوا مَعَهُ فَأَخَذَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بَابَ الْحِصْنِ فَجَعَلَهُ عَلَى الْخَنْدَقِ جِسْراً لَهُمْ حَتَّى عَبَرُوا فَظَفِرُوا بِالْحِصْنِ ونَالُوا الْغَنَائِمَ. فَلَمَّا انْصَرَفُوا مِنَ الْحُصُونِ أَخَذَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ بِیُمْنَاهُ فَدَحَا بِهِ أَذْرُعاً مِنَ الْأَرْضِ وکَانَ الْبَابُ یُغْلِقُهُ عِشْرُونَ رَجُلًا مِنْهُمْ.
وَ لَمَّا فَتَحَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْحِصْنَ وقَتَلَ مَرْحَباً وأَغْنَمَ اللَّهُ الْمُسْلِمِینَ أَمْوَالَهُمْ اسْتَأْذَنَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ رَسُولَ اللَّهِ أَنْ یَقُولَ شِعْراً فَقَالَ لَهُ قُلْ فَأَنْشَأَ یَقُولُ
وَ کَانَ عَلِیٌّ أَرْمَدَ الْعَیْنِ یَبْتَغِی دَوَاءً فَلَمَّا لَمْ یُحِسَّ مُدَاوِیاً
شَفَاهُ رَسُولُ اللَّهِ مِنْهُ بِتَفْلَةٍ فَبُورِکَ مَرْقِیّاً وبُورِکَ رَاقِیاً
وَ قَالَ سَأُعْطِی الرَّایَةَ الْیَوْمَ صَارِماً کَمِیّاً مُحِبّاً لِلرَّسُولِ مُوَالِیاً «
یُحِبُّ إِلَهِی وعَ الْإِلَهُ یُحِبُّهُ بِهِ یَفْتَحُ اللَّهُ الْحُصُونَ الْأَوَابِیَا
فَأَصْفَى بِهَا دُونَ الْبَرِیَّةِ کُلِّهَا عَلِیّاً وسَمَّاهُ الْوَزِیرَ الْمُؤَاخِیَا
یحیى بن محمد ازدى (به سند خود) از عبد الملک بن هشام، و محمد بن اسحاق و دیگر از نویسندگان حدیث کرده که گفتهاند: هنگامى که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نزدیک به خیبر شد، به مردم فرمود: درنگ کنید، مردمان ایستادند پس دستهاى خویش بسوى آسمان بلند کرده گفت: بار خدایا اى پروردگار هفت آسمان و آنچه بر آن سایه افکنده، و اى پروردگار هفت زمین و آنچه بر خود گرفته، و اى پروردگار شیاطین و آنچه گمراه کردهاند، از تو خیر و نیکوئى این قریه و آنچه در آن است درخواست کنم، و از شر و بدى آن بتو پناه برم (این دعا را خواند) سپس زیر درختى همان جا فرود آمد و آنجا منزل کرد و ما نیز آن روز و فردا را تا نیمه آن بودیم، چون نیمه روز شد منادى رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فریاد زد (و مردمان را پیش او خواند) گرد او جمع شدیم دیدیم مردى نزد حضرت نشسته است، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: من در خواب بودم که این مرد بیامد و شمشیر مرا از نیام درکشید و بمن گفت: اى محمد کیست که امروز تو را از من نگهدارد؟
گفتم: خدا مرا از دست تو نگهدارى کند، (این را که گفتم) شمشیر را در نیام کرده و چنانچه مىبینید نشست و هیچ جنبشى نکند.
ما عرض کردیم: اى رسول خدا شاید در عقل و خرد او چیزى باشد (و از نظر عقل ناقص باشد)؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: آرى او را واگذارید سپس او را رها ساخته دنبالش نکرد.
و آن حضرت زیاده از بیست روز خیبر را محاصره کرد و در این مدت پرچم جنگ به دست على علیه السّلام بود تا اینکه درد چشمى به او عارض شد که از ادامه جنگ ناتوانش کرد، در این مدت مسلمانان با یهود در گوشه و کنار قلعه جنگ و گریز داشتند، تا اینکه یکى از روزها در قلعه را باز کردند، و پیش از آن دور تا دور قلعه را خندق و گودال کنده بودند، پس مرحب با مردان خود (که با او بودند) از قلعه بیرون تاخت و براى جنگ خود را آماده ساخت، رسول خدا صلی الله علیه وآله ابا بکر را خواند و به او فرمود: پرچم جنگ را به دست گیر (و بجنگ اینان برو) ابو بکر پرچم را بدست گرفته و با گروهى از مهاجرین بمیدان جنگ رفت ولى کارى از پیش نبرده بازگشت و آنان را که همراهش بودند سرزنش مىکرد، و آنها نیز او را سرزنش میکردند (و هر کدام گناه را بگردن دیگرى میانداخت) چون فردا شد عمر پیش آمد و کار جنگ را بعهده گرفت و پرچم بدست گرفته به میدان آمد، و پس از اینکه اندکى راه رفت بازگشت و همراهان خویش را بترس از دشمن متهم مىساخت، و آنها او را ترسو میخواندند، پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: این پرچم بدست آنکه باید باشد نبود، على بن ابى طالب را پیش من آورید عرض شد: او گرفتار درد چشم است؟ فرمود:
او را به من نشان دهید تا مردى را ببینید که خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش او را دوست دارند، این پرچم را بسزا بگیرد و نگریزد، پس دست على علیه السلام را (که درد چشم داشت و نمیتوانست چشم خود را باز کند) بگرفتند و او را نزد آن حضرت (صلی الله علیه وآله) آوردند، و پیغمبر (صلی الله علیه وآله) باو فرمود: یا على از چه چیز شکوه دارى (و ناراحتیت چیست)؟ عرض کرد: بدرد چشمى گرفتار شدهام که جایى را نمىبینم، و دردسرى نیز دچار شدهام، فرمود: بنشین و سرت را در دامان من بگذار، على علیه السلام چنان کرد، پیغمبر (صلی الله علیه وآله) براى او دعا کرد و با دست مبارکش کمى از آب دهان خویش برگرفت و بر چشم و سر او مالید، پس چشمان على علیه السلام باز شد و درد سرش آرام شد، و در دعائى که براى او کرد این بود که گفت: بار خدایا او را از گرما و سرما نگهدارى فرما، سپس پرچم جنگ که پرچم سفیدى بود باو داده فرمود: این پرچم را بگیر و برو که جبرئیل همراه تو است، و یارى در پیش رویت، و ترس از تو در دلهاى دشمنان جایگیر شده، و اى على بدان که اینان در کتاب خویش (تورات یا کتاب دیگرى که نزد آنان بوده) دیدهاند که نابودکننده آنان کسى است که نامش «ایلیا» است، پس همین که تو آنان را دیدار کردى بگو: من على هستم، که ان شاء اللَّه تعالى آنها (پس از شنیدن این نام) مخذول گردند (و از بین بروند) امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: من پرچم را بدست گرفته براه افتادم تا اینکه بپاى قلعه خیبر رسیدم، پس مرحب بیرون تاخت و کُله خودى بر سر داشت و روى آن سنگى بشکل کله خود که پائین آن را سوراخ کرده بود نیز بر سر داشت، و رجزى هم میخواند و میگفت:مردم خیبر میدانند که منم مرحب که در اسلحه و افزار جنگم بران، و خود پهلوانى با تجربه و آزمایش شدهام.
من در پاسخش گفتم:
منم آن کس که مادرم مرا حیدره نامیده و چون شیران بیشهاى هستم که خشم و قهرش سخت است شما را با شمشیرى میسنجم مانند سنجیدن با سندره (و سندره نام پیمانه بسیار بزرگى است که گنجایش زیادى دارد، و این فرمایش کنایه از آنست که من با یک دست همه شما را حریف هستم).
و دو ضربت میان ما رد و بدل شد، و من پیش دستى کرده ضربتى بر او زدم که آن سنگ و کُله خود و سرش را بدو نیم کرد و شمشیر به دندانهاى او رسید، و برو به زمین افتاد.
و در حدیث آمده که هنگامى که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: منم على بن ابى طالب، یکى از کاهنان (و پیشوایان روحانى آنان) بدانها گفت: سوگند بآنچه بر موسى فرود آمد که شکست خوردید، پس (از این سخن) چنان ترسى در دل ایشان افتاد که دیگر نتوانستند خوددارى کنند، و چون على علیه السّلام مرحب را بکشت آنان که همراه او بودند به قلعه بازگشتند و در را بروى خود بستند، پس چون على علیه السّلام بدان سو رفت به تدبیرى که میدانست آن در را گشود، و بیشتر مردمان در آن سوى خندق بودند و نتوانسته بودند از آن بگذرند، پس على علیه السّلام آن در را کند و بروى خندق گذارده و آن را پلى ساخت که از آن بگذرند، مسلمانان گذشته و قلعه را بگرفتند، و از غنیمتهاى آنجا بهرهمند گشتند، و چون از قلعه بازگشتند على علیه السّلام آن در را که بیست تن با کمک یک دیگر مىبستند بدست راست خود بر گرفت و چندین متر پرتاب کرد.
و چون على علیه السلام آن قلعه را گشود، و مرحب را بکشت و اموال یهود را خداوند بهره مسلمانان کرد حسان بن ثابت انصارى (شاعر) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اجازه خواست که در این باره شعرى بگوید، حضرت باو فرمود: بگو، پس حسان این اشعار را انشاء کرد:
على را چشم درد مىکرد و دارو مىجست اما داروئى نیافت، رسول خدا او را به آب دهن شفا داد، پس چه فرخنده بیمار و چه مبارک طبیبى و فرمود: فردا علم را به مردى میدهم پهلوانى چون تیغ بران و دوستدار پیامبر خدا است، او خداى مرا دوست میدارد و خدا او را دوست میدارد؛ و این دژهاى نگشودنى را با دست او میگشاید، پس على را بدین فخر برگزید از همه مردم و او را برادر و وزیر خود خوان
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ج1، ص124 ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م.
روایت سوم
همچنین شیخ مفید در روایتی دیگر نقل میکند:
قَدْ رَوَى أَصْحَابُ الْآثَارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ لَمَّا عَالَجْتُ بَابَ خَیْبَرَ جَعَلْتُهُ مِجَنّاً لِی وَقَاتَلْتُ الْقَوْمَ فَلَمَّا أَخْزَاهُمُ اللَّهُ وَضَعْتُ الْبَابَ عَلَى حِصْنِهِمْ طَرِیقاً ثُمَّ رَمَیْتُ بِهِ فِی خَنْدَقِهِمْ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ لَقَدْ حَمَلْتَ مِنْهُ ثِقْلًا فَقَالَ مَا کَانَ إِلَّا مِثْلَ جُنَّتِیَ الَّتِی فِی یَدِی فِی غَیْرِ ذَلِکَ الْمَقَامِ.
مورّخین از حسن بن صالح (به سندش) از أبى عبد اللَّه جدلى روایت کردهاند که گفت: از امیر المؤمنین علیه السلام شنیدم که می فرمود: چون چاره در خیبر را کرده و آن را کندم، سپر خود ساخته و با آن جنگ کردم تا آنگاه که خداى تعالى آنان را شکست داد آن در را راه (آمد و شد) ساختم، و سپس آن را در میان خندق انداختم، مردى بآن حضرت عرض کرد: از برداشتن آن در سنگینى بسیارى احساس نمودى؟ فرمود: زیادتر از سنگینى سپرى که در جاهاى دیگر بدست میگرفتم نبود،
وی در ادامه گوید:
وَ ذَکَرَ أَصْحَابُ السِّیَرِ أَنَّ الْمُسْلِمِینَ لَمَّا انْصَرَفُوا مِنْ خَیْبَرَ رَامُوا حَمْلَ الْبَابِ فَلَمْ یُقِلَّهُ مِنْهُمْ إِلَّا سَبْعُونَ رَجُلًا.
تاریخ نویسان یاد آور شدهاند که آنگاه که مسلمانان از خیبر بازگشتند خواستند آن در را بردارند و کمتر از هفتاد نفر که به یکدیگر کمک کردند نتوانستند آن در را از جاى بردارند.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ج1، ص128 ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م.
الإربلی، أبو الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح (متوفاى693هـ)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، - ج2، ص215،ناشر: دار الأضواء ـ بیروت، الطبعة الثانیة، 1405هـ ـ 1985م.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج21، ص17، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
روایت چهارم
طبرسی روایتی را از امام باقر علیه السلام این چنین نقل میکند:
قَالَ أَبَانٌ وحَدَّثَنِی زُرَارَةُ قَالَ قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام انْتَهَى إِلَى بَابِ الْحِصْنِ وقَدْ أُغْلِقَ فِی وَجْهِهِ فَاجْتَذَبَهُ اجْتِذَاباً وتَتَرَّسَ بِهِ ثُمَّ حَمَلَهُ عَلَى ظَهْرِهِ وَاقْتَحَمَ الْحِصْنَ اقْتِحَاماً واقْتَحَمَ الْمُسْلِمُونَ والْبَابُ عَلَى ظَهْرِهِ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا لَقِیَ عَلِیٌّ علیه السلام مِنَ النَّاسِ تَحْتَ الْبَابِ أَشَدَّ مِمَّا لَقِیَ مِنَ الْبَابِ ثُمَّ رَمَى بِالْبَابِ رَمْیاً وخَرَجَ الْبَشِیرُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ، صأَنَّ عَلِیّاً دَخَلَ الْحِصْنَ فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ فَخَرَجَ عَلِیٌّ یَتَلَقَّاهُ فَقَالَ قَدْ بَلَغَنِی نَبَؤُکَ الْمَشْکُورُ وصَنِیعُکَ الْمَذْکُورُ قَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْکَ ورَضِیتُ أَنَا عَنْکَ فَبَکَى عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا عَلِیُّ قَالَ فَرَحاً بِأَنَّ اللَّهَ ورَسُولَهُ عَنِّی رَاضِیَانِ قَالَ وأَخَذَ عَلِیٌّ فِیمَنْ أَخَذَ صَفِیَّةَ بِنْتَ حُیَیٍّ فَدَعَا بِلَالًا فَدَفَعَهَا إِلَیْهِ وقَالَ لَهُ لَا تَضَعْهَا إِلَّا فِی یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَرَى فِیهَا رَأْیَهُ فَأَخْرَجَهَا بِلَالٌ ومَرَّ بِهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ عَلَى الْقَتْلَى وقَدْ کَادَتْ تَذْهَبُ رُوحُهَا جَزَعاً فَقَالَ أَنُزِعَتْ مِنْکَ الرَّحْمَةُ یَا بِلَالُ ثُمَّ اصْطَفَاهَا، صلِنَفْسِهِ ثُمَّ أَعْتَقَهَا وتَزَوَّجَهَا قَالَ فَلَمَّا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ، صمِنْ خَیْبَرَ عَقَدَ لِوَاءً ثُمَّ قَالَ مَنْ یَقُومُ فَیَأْخُذُهُ بِحَقِّهِ وهُوَ یُرِیدُ أَنْ یَبْعَثَ بِهِ إِلَى حَوَائِطِ فَدَکٍ فَقَامَ الزُّبَیْرُ إِلَیْهِ فَقَالَ أَنَا فَقَالَ لَهُ أَمِطْ عَنْهُ ثُمَّ قَامَ سَعْدٌ فَقَالَ أَمِطْ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ قُمْ إِلَیْهِ فَخُذْهُ فَأَخَذَهُ فَبَعَثَ بِهِ إِلَى فَدَکٍ فَصَالَحَهُمْ عَلَى أَنْ یَحْقِنَ دِمَاءَهُمْ فَکَانَتْ حَوَائِطُ فَدَکٍ لِرَسُولِ اللَّهِ خَاصّاً خَالِصاً فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وجَلَّ یَأْمُرُکَ أَنْ تُؤْتِیَ ذَوِی الْقُرْبَى حَقَّهُ فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ ومَنْ قَرَابَاتِی ومَا حَقُّهَا قَالَ فَاطِمَةُ فَأَعْطِهَا حَوَائِطَ فَدَکٍ ومَا لِلَّهِ ولِرَسُولِهِ فِیهَا فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ، صفَاطِمَةَ علیه السلام وَ کَتَبَ لَهَا کِتَاباً جَاءَتْ بِهِ بَعْدَ مَوْتِ أَبِیهَا إِلَى أَبِی بَکْرٍ وقَالَتْ هَذَا کِتَابُ رَسُولِ اللَّهِ، صلِی ولِابْنَیَّ قَالَ ولَمَّا فَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ، صخَیْبَرَ أَتَاهُ الْبَشِیرُ بِقُدُومِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وأَصْحَابِهِ مِنَ الْحَبَشَةِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَقَالَ مَا أَدْرِی بِأَیِّهِمَا أُسَرُّ بِفَتْحِ خَیْبَرَ أَمْ بِقُدُومِ جَعْفَر
زراره گوید: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام به طرف حصن یهودان پیش رفتند، و آنان در قلعه را بروى آن جناب بسته بودند، علی علیه السّلام در حصار را از جاى کندند، و براى خود سپر قرار دادند، و بعد او را پشت گرفتند تا مسلمانها از روى آن عبور کنند.
حضرت باقر سلام اللَّه علیه فرمود: به خداوند قسم علی بن ابى طالب از سنگینى در که به پشت آن جناب فشار آورده بود عبور و مرور مردم را احساس نمیکرد پس از اینکه مسلمین از روى در عبور کردند و داخل قلعه شدند امیر المؤمنین علیه السّلام در را دور انداخت، و در این وقت به حضرت رسول صلی الله علیه و اله مژده آوردند که علی بن ابى طالب علیه السلام قلعههاى یهودیان را گشود و اینک داخل حصن شده است.
در این هنگام حضرت خاتم النبیین صلى اللَّه علیه و آله به طرف حصار تشریف فرما شدند علی بن ابى طالب علیه السلام از آن جناب استقبال کرد، پیغمبر فرمود: کارهاى پسندیده شما را به من رسانیدند، اینک خداوند و من از شما راضى هستیم، هنگامى که امیر المؤمنین این سخن را شنیدند گریه کردند، پیغمبر فرمود: چرا گریه میکنى؟ عرض کرد:
از رضایت خدا و رسول گریه شوق مرا فرا گرفته است و خوشوقت هستم که عمل من در پیشگاه پروردگار مورد قبول واقع گردیده.
علی بن ابى طالب علیه السّلام در جنگ خیبر صفیه دختر حیى بن اخطب را به اسارت گرفتند، و او را به بلال حبشی سپردند و فرمودند: صفیه را خدمت حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله ببرید تا در باره وى تصمیم بگیرد، بلال صفیه را از میدان جنگ و کنار کشتهها عبور داد، هنگامى که چشم او به کشتهشدگان افتاد از فرط اندوه نزدیک شد قالب تهى کند، پیغمبر به بلال فرمود: مگر رحم در دل شما نبود که صفیه را از میدان جنگ عبور دادى؟!، پس از این پیغمبر صفیه را آزاد کرد و سپس با وى ازدواج نمود.
ابان گوید: هنگامى که حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله از امر خیبر فارغ شدند، پرچمى را برافراشتند تا عدهاى را براى تصرف باغهاى فدک بفرستند، پس از عقد لواء فرمود:
کدام یک از شما حاضرید این پرچم را در دست گیرید و مأموریت را به خوبى انجام دهید، زبیر بن عوام بپا خواست و عرض کرد: یا رسول اللَّه! من امر شما را اطاعت میکنم، حضرت فرمود: شما بنشینید این مأموریت از عهده شما خارج است.
بعد از این سعد به پا خواست و خود را براى در دست گرفتن پرچم آماده ساخت، پیغمبر فرمود: شما نیز توقف کنید زیرا انجام این کار از عهده شما هم بیرون است، در این هنگام حضرت رسول روى خود را به طرف على بن ابى طالب آورد و فرمود: برخیزید و این پرچم را در دست گیرید، و به طرف فدک حرکت کنید.
امیر المؤمنین علیه السّلام طبق فرمان حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله به طرف فدک حرکت کردند و با مردم آن محل صلح و معاهده بستند که: باغهاى فدک براى پیغمبر باشد و در مقابل، جان آنها از طرف مسلمین تأمین گردد و کسى به آنان صدمه و آزار نرساند، در این هنگام جبرئیل نازل شد و به پیغمبر گفت: خداوند به شما امر میکند که حقوق خویشاوندان خود را بدهید، و آنها را از خود راضى کنید.
حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله فرمود: یا جبرئیل خویشاوندان من که هستند، و حقوق آنان چیست؟ گفت: مقصود از خویشاوند فاطمه است، اینک باغهاى فدک را به او بدهید زیرا خدا و رسول در آن حقى ندارند، پیغمبر فاطمه را طلبید و کتبا فدک را به وى تسلیم کرد، فاطمه علیها السّلام پس از وفات حضرت رسول نزد ابو بکر رفت و این نامه را به وى ارائه داد و گفت: طبق این نامه فدک مال من و فرزندان من بوده است، و شما عدوانا او را تصرف کردهاید.
ابان گوید: هنگامى که پیغمبر از فتح خیبر فارغ شد، به وى مژده دادند که جعفر بن ابى طالب و یاران او از حبشه آمدهاند، حضرت فرمود: امروز دو خوشحالی به من رسیده، یکى فتح خیبر و دیگرى آمدن جعفر بن ابى طالب.
الطبرسی، أبی علی الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، - ج1، ص 208تحقیق و نشر: تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ـ قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج2، ص125 تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة، 1376هـ ـ 1956م.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،- ج21، ص22 تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
روایت پنجم
ابن شهرآشوب در کتاب المناقب روایتی را چنین نقل میکند:
أَبُو الْقَاسِمِ مَحْفُوظٌ الْبُسْتِیُّ فِی کِتَابِ الدَّرَجَاتِ- أَنَّهُ حَمَلَ بَعْدَ قَتْلِ مَرْحَبٍ عَلَیْهِمْ فَانْهَزَمُوا إِلَى الْحِصْنِ فَتَقَدَّمَ إِلَى بَابِ الْحِصْنِ وَضَبَطَ حَلْقَتَهُ وکَانَ وَزْنُهَا أَرْبَعِینَ مَنّاً وهَزَّ الْبَابَ فَارْتَعَدَ الْحِصْنُ بِأَجْمَعِهِ حَتَّى ظَنُّوا زَلْزَلَةً ثُمَّ هَزَّهُ أُخْرَى فَقَلَعَهُ ودَحَا بِهِ فِی الْهَوَاءِ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً.
ابوقاسم در کتاب الدرجات گوید: حضرت علی علیه السلام بعد از کشته شدن مرحب بر یهودیان حمله کرد که آنها بر قلعه فرار کردند حضرت نزدیک در قلعه شد و حلقه آن را گرفت و وزن این در چهل من بود در را تکان داد که در لرزید تا آنجا که گمان کردند زلزله شده است سپس بار دیگر در قلعه را تکان داد و آن را از جا برکند و به اندازه چهل ذراع به طرف آسمان پرتاب کرد.
ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج2، ص125تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة، 1376هـ ـ 1956م.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج41، ص280 تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
روایت هفتم
ابن شهر آشوب در ادامه روایت قبلی روایتی دیگری را نیز چنین از ابو سعید خدری نقل میکند:
أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ وَهَزَّ حِصْنَ خَیْبَرَ حَتَّى قَالَتْ صَفِیَّةُ قَدْ کُنْتُ جَلَسْتُ عَلَى طَاقٍ کَمَا تَجْلِسُ الْعَرُوسُ فَوَقَعْتُ عَلَى وَجْهِی فَظَنَنْتُ الزَّلْزَلَةَ فَقِیلَ هَذَا عَلِیٌّ هَزَّ الْحِصْنَ یُرِیدُ أَنْ یَقْلَعَ الْبَاب
سعید خدری گوید: حضرت علی علیه السلام در خیبر را چنان تکان داد که صفیه گوید: من بر طاق همانند عروسان نشسته بودم که به صورت بر زمین افتادم و گمان کردم که زلزلهای رخ داده است که گفته شد این علی علیه السلام بود که در خیبر را تکان داد؛ زیرا قصد داشت که در قلعه را از جا بکند.
ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج2، ص125تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة، 1376هـ ـ 1956م.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج41، ص280 تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م
روایت هشتم
ابن مغازلی روایتی را از عبدالله بن عمر چنین نقل میکند:
قال عبد الله بن عمر: ان رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) دفع الرایة یوم خیبر إلى رجل من أصحابه فرجع منهزما فدفعها إلى آخر فرجع یجبن أصحابه، ویجبنوه قد رد الرایة منهزما فقال رسول الله ( صلى الله علیه وآله ): لأعطین الرایة غدا رجلا یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله لا یرجع حتى یفتح الله على یدیه، فلما أصبح قال: ادعوا لی علیا فقیل یا رسول الله هو رمد فقال: ادعوه فلما جاء تفل رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) فی عینیه، فقال اللهم ادفع عنه الحر والبرد، ثم دفع الرایة إلیه فمضى وما رجع إلى رسول الله إلا بفتح خیبر، ثم قال اما إنه لما دنا من القموص اقبل أعداء الله من الیهود یرمونه بالنبل، والحجارة فحمل علیهم علی " علیه السلام " حتى دنا من الباب فثنا رجله، ثم نزل مغضبا إلى أصل عتبة الباب فاقتلعه ثم رمى به خلف ظهره أربعین ذراعا، قال ابن عمر: وما عجبنا من فتح الله خیبر على یدی علی " علیه السلام " ولکنا عجبنا من قلعه الباب ورمیه خلفه أربعین ذراعا، ولقد تکلف حمله أربعون رجلا فما أطاقوه فأخبر النبی ( صلى الله علیه وآله ) بذلک فقال: والذی نفسی بیده لقد أعانه علیه أربعون ملکا.
عبد الله بن عمر مىگوید: پیامبر صلی الله علیه وآله روز جنگ خیبر، پرچم را به مردى از یارانش داد و او شکست خورده برگشت. آن را به یکى دیگر از یارانش داد. او هم در حالى برگشت که یارانش را مىترساند و همراهانش هم او را بیم مىدادند و پرچم را باز آورد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: فردا پرچم را به کسى خواهم داد که خداى و رسولش را دوست مىدارد و خدا و رسولش هم او را دوست مىدارند و او بر نمى- گردد تا خداوند به دستش فتح نصیب فرماید، و چون فردا صبح شد پیامبر فرمود:
على را براى من فراخوانید. گفته شد: او درد چشم است. فرمود او را بیاورید، و چون على (علیه السلام) آمد، پیامبر (صلی الله علیه وآله) آب دهان خویش را در هر دو چشم او افکند و عرض کرد: پروردگارا! گرما و سرما (تب و لرز) را از او دفع فرماى. على علیه السلام حرکت کرد و به سوى پیامبر (صلی الله علیه وآله) برنگشت مگر پس از فتح. گوید چون پیامبر او را فرستاد و على (علیه السلام) به دژ قموص (نام یکى از دژهاى استوار خیبر) نزدیک شد، یهودیان- دشمنان خدا- شروع به تیر باران و سنگ زدن به على علیه السلام کردند و او حمله کرد و خود را نزدیک در رساند و جاى پاى خود را استوار کرد و خشمگین پیاده شد و چهار چوبه در را گرفت و آن را از ریشه درآورد و به اندازه چهل ذراع پشت سر خویش انداخت. ابن عمر مىگوید: ما از فتح خیبر به دست على چندان تعجب نکردیم که از کندن در و انداختن آن چهل ذراع دورتر. چهل مرد خواستند آن را از جاى خود تکان دهند و نتوانستند و چون این خبر را به پیامبر (صلی الله علیه وآله) دادند، فرمود: سوگند به کسى که جان من در دست اوست، چهل فرشته بر آن کار او را مدد کردند.
النیسابوری، ابو علی محمد بن الفتال (الشهید 508هـ)، روضة الواعظین، تحقیق: السید محمد مهدى السید حسن الخرسان، ناشر: منشورات الرضی ـ قم. روضة الواعظین - الفتال النیسابوری -، ص127
روایت نهم
شیخ مفید در الارشاد چنین نقل میکند:
وَ قَدْ ذَکَرَ ذَلِکَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فِیمَا رَوَاهُ عَنْ مَشِیخَتِهِ فَقَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِسْحَاقَ الْقَاضِی قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ حَمْزَةَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَرَامٍ عَنْ أَبِی عَتِیقٍ عَنِ ابْنَیْ جَابِرٍ عَنْ جَابِرٍ أَنَّ النَّبِیَّ، صدَفَعَ الرَّایَةَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی یَوْمِ خَیْبَرَ بَعْدَ أَنْ دَعَا لَهُ فَجَعَلَ عَلِیٌّ علیه السلام یُسْرِعُ الْمَسِیرَ وأَصْحَابُهُ یَقُولُونَ لَهُ ارْفُقْ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْحِصْنِ فَاجْتَذَبَ بَابَهُ فَأَلْقَاهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ مِنَّا سَبْعُونَ رَجُلًا وکَانَ جُهْدُهُمْ أَنْ أَعَادُوا الْبَابَ
و هذا مما خصه الله تعالى به من القوة وخرق به العادة وجعله علما معجزا کما قدمناه
جابر گوید روز جنگ خیبر، پیغمبر رایت فتح را بدست على علیه السلام داد و همان روز على علیه السلام را براى کمک به اسلام حضور خود دعوت کرد على علیه السلام براى انجام فرموده با سرعت بطرف خیبر حرکت کرد و اصحاب او مىگفتند با تأنى حرکت کن لیکن او توجهى نکرده کنار در آمد از جا کند و بر روى زمین انداخت پس از این هفتاد نفر از ما کنار آن آمده شاید بتوانیم آن را بمحل خودش برگردانیم بزور توانستیم.
وی در ادامه گوید: این عمل، ویژه على علیه السلام و معجزه آن جناب بوده است.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد،. ج1، ص333، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م
ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج2، ص125تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة، 1376هـ ـ 1956م.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، - ج41، ص279تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
روایت دهم
شیخ صدوق رحمة الله روایتی را چنین نقل میکند:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَقْرٍ الصَّائِغُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ بَسَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا سُوَیْدُ بْنُ عَزِیزٍ الدِّمَشْقِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ لَهِیعَةَ عَنِ ابْنِ قُنْبُلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ، صدَفَعَ الرَّایَةَ یَوْمَ خَیْبَرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَرَجَعَ مُنْهَزِماً فَدَفَعَهَا إِلَى آخَرَ فَرَجَعَ یُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ ویُجَبِّنُونَهُ قَدْ رَدَّ الرَّایَةَ مُنْهَزِماً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ، صلَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ ورَسُولَهُ ویُحِبُّهُ اللَّهُ ورَسُولُهُ لَا یَرْجِعُ حَتَّى یَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْهِ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ ادْعُوا إِلَیَّ عَلِیّاً فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ رَمِدٌ فَقَالَ ادْعُوهُ فَلَمَّا جَاءَ تَفَلَ رَسُولُ اللَّهِ، صفِی عَیْنَیْهِ وقَالَ اللَّهُمَّ ادْفَعْ عَنْهُ الْحَرَّ والْبَرْدَ ثُمَّ دَفَعَ الرَّایَةَ إِلَیْهِ ومَضَى فَمَا رَجَعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا بِفَتْحِ خَیْبَرَ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ لَمَّا دَنَا مِنَ الْغَمُوصِ أَقْبَلَ أَعْدَاءُ اللَّهِ مِنَ الْیَهُودِ یَرْمُونَهُ بِالنَّبْلِ والْحِجَارَةِ فَحَمَلَ عَلَیْهِمْ عَلِیٌّ علیه السلام حَتَّى دَنَا مِنَ الْبَابِ فَثَنَى رِجْلَهُ ثُمَّ نَزَلَ مُغْضَباً إِلَى أَصْلِ عَتَبَةِ الْبَابِ فَاقْتَلَعَهُ ثُمَّ رَمَى بِهِ خَلْفَ ظَهْرِهِ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً قَالَ ابْنُ عَمْرٍو مَا عَجِبْنَا مِنْ فَتْحِ اللَّهِ خَیْبَرَ عَلَى یَدَیْ عَلِیٍّ ولَکِنَّا عَجِبْنَا مِنْ قَلْعِهِ الْبَابَ ورَمْیِهِ خَلْفَهُ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً ولَقَدْ تَکَلَّفَ حَمْلَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَمَا أَطَاقُوهُ- فَأُخْبِرَ النَّبِیُّ، صبِذَلِکَ فَقَالَ والَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ أَعَانَهُ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ مَلَکاً
عبد اللَّه بن عمرو بن عاص گفت روز خیبر پیغمبر پرچم را به یکى از اصحابش داد و گریزان برگشت و یاران او را میترسانید و آنها وى را ترسو میخواندند که با پرچم شکست خورده برگشته، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود فردا پرچم را به مردى دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند و برنگردد تا به دست او فتح شود صبح که شد فرمود على را نزد من بخوانید، گفتند یا رسول اللَّه چشمش درد میکند گفت او را بخوانید چون آمد پیغمبر آب دهانش را به چشمش زد و فرمود: خدایا گرما و سرما را از او بگردان و پرچم را به دست او داد و رفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله برنگشت مگر با فتح خیبر ز
راوی گفت چون على به قلعه غموص نزدیک شد دشمنان خدا از یهود او را به تیر و سنگ میزدند و او پیش میرفت تا خود را به در قلعه رسانید و خشمناک پا از رکاب تهى کرد و پیاده شد و عتبه در را گرفت و آن را از جا کند و چهل ذراع پشت سر خود پرتاب کرد ابن عمر گفت ما از اینکه خدا قلعه را به دست على گشود تعجب نکردیم و از این در عجب شدیم که چگونه در را کند و چهل ذراع پشت سر انداخت با اینکه چهل مرد خواستند او را بردارند و نتوانستند، پیغمبر از سر آن خبر داد و فرمود چهل فرشته با او در کندن در کمک کردند
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی،ص 602، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ج21، ص26 تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
روایت یازدهم
تمیمی مغربی روایت طولانی را از سعد نقل کرده و گوید:
الأعمش، باسناده، عن سعد بن أبی وقاص.... ودفع الرایة إلیه، فخرج یمشی کأنه أسد، ففتح اللّه علیه خیبر، ثم حمل باب المدینة حتى وضعه ناحیة، فاجتمع علیه بعد ذلک سبعون رجلا، فلم یقدروا أن یحملوه...
سعد گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله پرچم را داد به دست حضرت علی علیه السلام حضرت مانند شیری خارج شد و خیبر را فتح کرد سپس در شهر را برداشت و در گوشه ای گذاشت بعد از آن هفتاد نفر جمع شدند تا بتوانند در را حرکت بدهند که نتوانستند
التمیمی المغربی، أبی حنیفة النعمان بن محمد (متوفاى363 هـ)، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج2 ص195، تحقیق: السید محمد الحسینی الجلالی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الثانیة، 1414 هـ.
روایت دوازدهم
ابن شهر آشوب روایتی را از ابو رافع چنین نقل میکند:
تاریخ الطبری قال أبو رافع: سقط من شماله ترسه فقلع بعض أبوابه وتترس بها فلما فرغ عجز خلق کثیر عن تحریکها
ابو رافع گوید: سپر حضرت علی علیه السلام از دست چپش افتاد تا اینکه حضرت برخی از درهای قلعه را کند و به جای سپر استفاده کرد زمانی که از جنگ فارغ شد خلق کثیری از حرکت دادن آن عاجز شدند.
ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج2، ص126، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة، 1376هـ ـ 1956م.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج41، ص281، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
حدیث سیزدهم
روایتی را محمد بن سلیمان کوفی در کتاب مناقب الامام امیر المؤمنین علیه السلام چنین نقل کرده است:
محمد بن سلیمان قال: حدثنا عثمان بن محمد بن الألثغ قال: حدثنا جعفر بن مسلم السراج قال: حدثنا یحیى بن الحسن الحریری القزاز قال: حدثنا علی بن عیاش عن لیث:
عن أبی جعفر محمد بن علی قال: لما أقبل علی على أهل خیبر أمر بالباب یقلع ثم احتمله على ظهره فکان جسر الناس یعبرون علیه إلى ذلک الجانب قال: فوضعه فأمر عشرة أن یحملوه فلم یطیقوه قال: ثم أمر عشرین أن یحملوه فلم یطیقوه قال ثم أمر ثلاثین، فلم یطیقوه قال: ثم أمر أربعین فحملوه.
امام باقر علیه السلام میفرماید: زمانی که علی در مقابل اهل خیبر قرار گرفت امر کرد به در که کنده شود سپس در را برداشت و برپشتش گذاشت و به عنوان پلی قرار داد تا مردم به آن طرف بروند حضرت فرمود: علی علیه السلام در را برزمین گذاشت و به ده نفر دستور داد که در را بلند کنند اما نتوانستند سپس به بیست نفر فرمود بردارید باز نتوانستند به سی نفر امر کرد باز نتوانستد سپس به چهل نفر دستور داد که حمل کردند.
الکوفی القاضی، محمد بن سلیمان (متوفاى حدود300هـ)، مناقب الامام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام،ج2، 562، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، ناشر: مجمع إحیاء الثقافة الاسلامیة ـ قم، الطبعة: الأولى، 1412هـ
حدیث چهاردهم
طبرسی روایتی را نقل میکند که حضرت علی علیه السلام در روز شوری به جریان کندن در خیبر احتجاج کردند:
رَوَى عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَلَیْهِ وعَلَى آبَائِهِ السَّلَامُ......قَالَ قَالَ: نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ احْتَمَلَ بَابَ خَیْبَرَ حِینَ فَتَحَهَا فَمَشَى بِهِ مِائَةَ ذِرَاعٍ ثُمَّ عَالَجَهُ بَعْدَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَلَمْ یُطِیقُوهُ، غَیْرِی؟!. قَالُوا: لا...
حضرت علی علیه السلام فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسى در میان شما هست که درب خیبر را یک صد ذرع حمل نموده و پس از فتح قلاع خیبر چهل نفر هم نتوانند آن را بدوش کشند؟ گفتند: نه.
الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (متوفاى 548هـ)، الاحتجاج، ص205، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.
وزن و اندازه در خیبر چقدر بوده است؟
یعقوبی درباره سنگینی و ضخامت در خیبر که توسط حضرت علی علیه السلام کنده شد، مینویسد:
ثم کانت وقعة خیبر فی أول سنة 7 ففتح حصونهم وهی ستة حصون السلالم والقموص والنطاة والقصارة والشق والمربطة وفیها عشرون ألف مقاتل ففتحها حصنا حصنا فقتل المقاتلة وسبى الذریة وکان القموص من أشدها وأمنعها وهو الحصن الذی کان فیه مرحب بن الحارث الیهودی فقال رسول الله لأدفعن الرایة غدا إن شاء الله إلى رجل کرار غیر فرار یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله لا ینصرف حتى یفتح الله على یده فدفعها إلی علی فقتل مرحبا الیهودی واقتلع باب الحصن وکان حجارة طوله أربع أذرع فی عرض ذراعین فی سمک ذراع فرمى به علی بن أبی طالب خلفه ودخل الحصن ودخله المسلمون
دژ قموص از نفوذ ناپذیرترین و استوارترین دژهاى خیبر، و همان دژى است که مرحب در آن بود.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «فردا پرچم را به مردى حملهکننده و بىگریز مىدهم که خدا و پیامبرش را دوست مىدارد و خدا و رسولش نیز او را دوست مىدارند. بازنمىگردد تا آنگاه که خداوند قلعه را برایش بگشاید.» و پرچم را به على (علیه السلام) سپرد و او مرحب را کشت و در قلعه را که سنگى به درازاى چهار ذراع و پهناى دو ذراع و ضخامت یک ذراع بود از جاى کند و به پشتسر خود افکند و به همراه مسلمانان وارد قلعه شد. همچنین ابو الفداء در تاریخش تصریح مىکند که على همان کسى است که مرحب را کشت، و داستان سپر قرار دادن در قلعه توسط آن حضرت را حکایت نموده است.
الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاى292هـ)، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص56، ناشر: دار صادر – بیروت
محمد جریرطبری نیز درباره اندازه در قلعه خیبرگوید:
حمل باب خیبر بشماله وهو أربعة أذرع فی خمسة أشبار فی أربعة أصابع عمقا، حجرا صلدا دور ثمانیة، فأثر فیه بأصابعه، وحمله بغیر مقبض! ثمّ ترس به، وضارب الأقران بسیفه حتّى هجم علیهم، ثمّ زجّه من ورائه أربعین ذراعا، فاجتمع علیه قسامة حتّى أزالوه عن مکانه!.
علی علیه السلام در خیبر را با دست چپش بلند کرد که چهار زراع در پنج وجب که عمقش چهار انگشت بود سنگ سختی بود که اثر انگشت در آن ماند و آن سنگ را که دستگیره نداشت حمل میکرد سپس سپر قرار داده و با شمشیرش پهلوانان را میزد که و بر آنها هجوم میبرد سپس در قلعه را به اندازه چهل زراع به پشت سرش پرت کرد عده زیادی جمع شدند تا آن در را از جایش حرکت بدهند.
الطبری،محمد بن جریر الطبری ( الشیعی قرن 4 )، المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، ص: 328 تحقیق: الشیخ أحمد المحمودی، چاپخانه: سلمان الفارسی - قم سال چاپ: 1415 چاپ: الأولى المحققة
در سنگینی در خیبر همین بس که هفتاد و یا چهل نفر نتوانستند آن را حرکت بدهند همچنانکه در روایات فوق به آن اشاره شده و در برخی روایات تصریح شده بود که جمع کثیری جمع شدند؛ ولی باز نتوانستند در را جابجا کنند.
کندن در خیبر با قدرت بشری چگونه امکان داشت؟
از آنجا که در خیبر سنگین بوده و تا هفتاد نفر نمیتوانستند آن را جابجا، پس حضرت علی علیه السلام با چه قوت و قدرتی به تنهایی توانست آن در سنگین قلعه خیبر را از جا بکند و تا چهل ذراع به پشتسرش پرتاب کند؟
الف: قوت الهی
مطلب اول در این خصوص همچنان که خود حضرت علی علیه السلان به آن اذعان میکند، این است که ایشان با قدرت الهی و ربانی توانست آن در سنگی را بلند بکند.
فخر رازی در اینباره گوید:
قال علی بن أبی طالب کرم الله وجهه: والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیة ولکن بقوة ربانیة. وذلک لأن علیاً کرم الله وجهه فی ذلک الوقت انقطع نظره عن عالم الأجساد وأشرقت الملائکة بأنوار عالم الکبریاء فتقوى روحه وتشبه بجواهر الأرواح الملکیة وتلألأت فیه أضواء عالم القدس والعظمة فلا جرم حصل له من القدرة ما قدر بها على ما لم یقدر علیه غیره وکذلک العبد إذا واظب على الطاعات بلغ إلى المقام الذی یقول الله کنت له سمعاً وبصراً فإذا صار نور جلال الله سمعاً له سمع القریب والبعید وإذا صار ذلک النور بصراً له رأى القریب والبعید وإذا صار ذلک النور یداً له قدر على التصرف فی الصعب والسهل والبعید والقریب
علىّ بن ابیطالب علیه السلام فرمود: «سوگند به خدا که من در خیبر را به قوّه جسمانى نکندم بلکه به قوّه ربّانى از جاى برآوردم». و علّت این امر آن است که على علیه السلام در آن وقت نظرش از عالم اجسام و طبع و طبیعت منقطع و جدا بود و فرشتگان عالم کبریا و عظمت خدا از نور جلال و عظمت در دل او افاضه کرده بودند، بنابراین روحش به قواى ملکوتى قوّت گرفت و شباهت به آن حقایق و جواهر ارواح عالم ملکوت پیدا کرد و نورهاى شدید عالم قدس و عظمت در وجود او درخشان و متلألأ شد، بنابراین چنان قدرت و قوّتى در او طلوع کرد که در خیبر (را که چهل و چهار نفر نتوانستند از زمین بردارند او به یک ضربه کند و پرتاب کرد و پل براى عبور لشگر به داخل قلعه خیبر قرار داد، و آن) را چنان از جا برکند که دیگران ابدا چنین قدرتى در آنها دیده نشد». تا اینجا کلام رازى را نقل کردیم.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج21، ص77 ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
الشهرستانی، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد (متوفاى548هـ)، الملل والنحل، ج1، ص152تحقیق: محمد سید کیلانی، ناشر: دار المعرفة - بیروت – 1404هـ.
النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفاى 728 هـ)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج4، ص418تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ - 1996م.
العیدروسی، عبد القادر بن شیخ بن عبد الله الوفاة: 1037، تاریخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر، ج1، ص81 دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1405، الطبعة: الأولى
ایجی نیز این مساله را به عنوان یکی از ادله شیعه برای خلافت حضرت علی علیه السلام مطرح کرده و به آن اشکالی نمیگیرد:
مزید قوته حتى قلع باب خیبر بیده وقال « ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانیة لکن بقوة إلهیة »
قدرت آن حضرت چنان زیاد بود که در خیبر را با دست خود از جا کند و گفت: من در خیبر را با قوت جسمانی نکندم: بلکه با قوت الهی کندم
الإیجی، عضد الدین (متوفاى756هـ)، کتاب المواقف، ج3، ص628 تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م.
ابن ابی الحدید نیزمینویسد:
ونحو قول علی: والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیة، بل بقوة إلهیة،
حضرت علی علیه السلام فرمود: بخدا قسم در خیبر را نه با قوت بدن بلکه با قدرت الهی از جا کندم.
إبن أبیالحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ج5، ص5 ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
وی در جای دیگر نیز مینویسد:
والله ما قلعت باب خیبر، ودکدکت حصن یهود بقوة جسمانیة بل بقوة إلهیة.
به خدا قسم در خیبر را با قدرت جسمانی نکنده و قلعه خیبر را فرو نریختم بلکه با قوت الهی انجام دادم
إبن أبیالحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج20، ص169، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ج5، ص5 ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
ذهبی در کتاب المنتهی الاعتدال این روایت را از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل میکند:
وقال صلى الله علیه وسلم ما اقتلعه بقوة جسمانیة بل بقوة ربانیة
أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی الوفاة: 748هـ، المنتقى من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال، ج1، ص518 تحقیق: محب الدین الخطیب دارالنشر:
قطب راوندی روایتی را از حضرت علی علیه السلام در اینباره چنین نقل میکند:
قَوْلُهُ علیه السلام وَ اعْلَمْ أَنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطَمْرَیْهِ یَسُدُّ فَوْرَةَ جُوعِهِ بِقُرْصَیْهِ لَا یَطْعَمُ الْفِلْذَةَفِی حَوْلَیْهِ إِلَّا فِی سُنَّةِ أُضْحِیَّةٍ ولَنْ تَقْدِرُوا عَلَى ذَلِکَ فَأَعِینُونِی بِوَرَعٍ واجْتِهَادٍ وکَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ هَذَا قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ مُبَارَزَةِ الْأَقْرَانِ ومُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ واللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدَانِیَّةٍ ولَا بِحَرَکَةٍ غَذَائِیَّةٍ لَکِنِّی أُیِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَکِیَّةٍ ونَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِیَّة
على- علیه السّلام- فرمود: بدان که امام شما از دنیا به دو لباس کهنه اکتفا کرده و شدت گرسنگى خود را با دو قرص نان برطرف نموده و در طول سال، گوشت نمىخورد مگر در عید قربان. و شما این کار را نمىتوانید بکنید، پس مرا با ورع و اجتهاد کمک کنید. مثل اینکه کسى مىگوید: اگر غذاى على بن ابى طالب- علیه السّلام- این گونه باشد پس از ضعف، نمىتواند با پهلوانان مبارزه کند و با شجاعان مقابله نماید! به خدا سوگند! من در خیبر را با قدرت جسمانى و تحرک غذایى، از جا نکندم. بلکه من به قوه ملکى و روحى که به نور پروردگارش، روشن است تأیید شدم
الراوندی، قطب الدین (متوفاى573هـ)، الخرائج والجرائح، تحقیق ونشر مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام ـ قم، الطبعة: الأولى، 1409هـ
شیخ صدوق نیز در اینباره چنین نقل میکند:
فَرُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ فِی رِسَالَتِهِ إِلَى سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ رَحِمَهُ اللَّهُ واللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ ورَمَیْتُ بِهِ خَلْفَ ظَهْرِی أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً بِقُوَّةٍ جَسَدِیَّةٍ ولَا حَرَکَةٍ غِذَائِیَّةٍ لَکِنِّی أُیِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَکُوتِیَّةٍ ونَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِیئَةٍ وأَنَا مِنْ أَحْمَدَ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ واللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ ولَوْ مَکَّنَتْنِی الْفُرْصَةُ مِنْ رِقَابِهَا لَمَا بَقَّیْتُ ومَنْ لَمْ یُبَالِ مَتَى حَتْفُهُ عَلَیْهِ سَاقِطٌ فَجَنَانُهُ فِی الْمُلِمَّاتِ رَابِطٌ- حَدَّثَنِی بِذَلِکَ وبِجَمِیعِ الرِّسَالَةِ الَّتِی فِیهَا هَذَا الْفَصْلُ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقَّاقُ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِیُّ عَنْ أَبِی بَکْرٍ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْحَبَّالِ الطَّبَرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْخَشَّابُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مِحْصَنٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع.
روایت شده که امیر المؤمنین در ضمن نامه خود سهل بن حنیف نوشت من در خیبر را به تواناى تنى و نیروى غذائى نکندم و چهل ذراع به عقب نینداختم؛ بلکه از قدرت ملکوتى و جان خدا پروردهاى کمک گرفتم. من پرتوی از نور احمد هستم، به خدا اگر همه عرب براى نبرد با من همدست شوند از آنها نگریزم و اگر فرصت به دست آید همه را گردن زنم هر که از من نهراسد مرگش گریبانگیر است و دلش در پیشامدها برجا است. و حدیث کرد من را با این مطلب و به تمام رسالهای که این فضل نیز در آن است، علی بن احمد بن موسی.....
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی، ص604 تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،- ج21، ص26 تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج2، ص78 تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة، 1376هـ ـ 1956م.
همچنین دیلمی نیز روایتی را به این مضمون نقل میکند:
وقال علیه السلام والله ما قعلت باب خیبر بقوة جسمانیة ولکن بقوة ربانیة
الدیلمی، الحسن بن محمد وفات: ق 8، إرشاد القلوب، ج2، ص246 ناشر: انتشارات الشریف الرضی، سال چاپ: 1415 - 1374ش چاپخانه: امیر – قم، چاپ: الثانی
ب: با کمک ملائکه
روایاتی که جریان فتح خیبر را توسط حضرت علی علیه السلام بازگو میکنند به این نکته نیز اشاره کردهاند که فرشتگان در جنگ خیبر در خدمت حضرت علی علیه السلام بوده و حضرت را در کندن در قلعه خیبر یاری میکردند.
شیخ صدوق رحمه الله در اینباره چنین نقل میکند:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَقْرٍ الصَّائِغُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ بَسَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا سُوَیْدُ بْنُ عَزِیزٍ الدِّمَشْقِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ لَهِیعَةَ عَنِ ابْنِ قُنْبُلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ ابْنُ عَمْرٍو مَا عَجِبْنَا مِنْ فَتْحِ اللَّهِ خَیْبَرَ عَلَى یَدَیْ عَلِیٍّ ولَکِنَّا عَجِبْنَا مِنْ قَلْعِهِ الْبَابَ ورَمْیِهِ خَلْفَهُ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً ولَقَدْ تَکَلَّفَ حَمْلَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَمَا أَطَاقُوهُ- فَأُخْبِرَ النَّبِیُّ، صبِذَلِکَ فَقَالَ والَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ أَعَانَهُ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ مَلَکاً
ابن عمر گفت ما از اینکه خدا قلعه را به دست على علیه السلام گشود تعجب نکردیم و از این در عجب شدیم که چگونه در را کند و چهل ذراع پشت سر انداخت با اینکه چهل مرد خواستند او را بردارند و نتوانستند، پیغمبر از سر آن خبر داد و فرمود: چهل فرشته با او در کندن در کمک کردند
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی،ص 602، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ج21، ص26 تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
النیسابوری، ابو علی محمد بن الفتال (الشهید 508هـ)، روضة الواعظین، ص127، تحقیق: السید محمد مهدى السید حسن الخرسان، ناشر: منشورات الرضی ـ قم.
ابن شهر آشوب نیز روایتی را از پیامبر صلی الله علیه و اله در اینباره کمک جبرئیل به حضرت علی علیه السلام این چنین نقل میکند:
روض الجنان قال بعض الصحابة: ما عجبنا یا رسول الله من قوته فی حمله ورمیه واتراسه وإنما عجبنا من اجساره واحدى طرفیه على یده فقال النبی صلى الله علیه وآله کلاما معناه یا هذا نظرت إلى یده فانظر إلى رجلیه، قال: فنظرت إلى رجلیه فوجدتهما مملقتین فقلت هذا أعجب رجلاه على الهواء، فقال صلى الله علیه وآله: لیستا على الهواء وانهما على جناحی جبرئیل
در کتاب روض الجنان از برخی از صحابه نقل شده است که گفتند: ما از قدرت حضرت علی علیه السلام در حمل آن در، پرتابش آن و سپر قرار دادنش تعجب نکردیم بلکه از پل قرار دادن آن در قلعه که یک طرفش در دستش بود، تعجب کردیم پس پیامبر صلی الله علیه و آله کلامى را که معنیش این بود فرمودند: ای مرد به دستانش نگاه می کنید به پاهایش نگاه کنید که گفت من نگاه به پاهای حضرت علی علیه السلام که دیدم پاهایش در هواست (در زمین نیست) و از این تعجب کردم پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: پاهای علی علیه السلام در هوا نبود بلکه بر بالهای جبرئیل بود
ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج2، ص126تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة، 1376هـ ـ 1956م.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج41، ص 281، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
نکات پایانی
1. قلع باب خیبر به وسیله حضرت علی علیه السلام از واقعیت هایی است که قابل انکار نیست. روایات فروان نیز بر این مسئله تاکید داشته و علمای بزرگ اهل سنت نیز بر آن اعتراف کردهاند.
2. در روایات اشاره شده که حضرت علی علیه السلام نه تنها در قلعه را کند؛ بلکه آن را پلی قرار داد تا لشگر از آن عبورکرده و به داخل قلعه وارد شوند.
3. در قلعه آن چنان سنگین بود که هفتاد نفر، و یا چهل نفر و یا کمتر نتوانستند آن را تکان بدهند و یا بردارند. و این اختلاف در اعداد نفرات افراد دلالت بر تعارض روایات نیز نمیکند؛ بلکه به این صورت قابل جمعند که افراد گروه گروه، چند نفر چند نفر میآمدند و در قلعه را امتحان میکردند، ولی قادر بر حرکت دادن و یا برداشتن آن در نبودند. همچنانکه ابن حجر نیز به این مسئله اشاره کرده وگوید:
والجمع بینهما أن السبعة عالجوا قلبه والأربعین عالجوا حمله والفرق بین الأمرین ظاهر
جمع بین روایات (هفت نفر و چهل نفر) این است که هفت نفر در را خواستند حرکت دهند و چهل نفر نیز خواستند در قلعه را حمل کنند. فرق بین این دو امر آشکار است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج7، ص478، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
4. در برخی روایت اشاره شد که حضرت چندین در قلعه خیبر را از جا کند.
5. در روایتی اشاره شد که حضرت علی علیه السلام نه تنها از در قلعه به عنوان سپر استفاده کرد، بلکه آن را به عنوان پلی قرار داد تا لشگریان اسلام از روی آن عبور کرده و داخل قلعه شوند.
6. برداشتن در قلعه به وسیله حضرت علی علیه السلام با قدرت ربانی و یا با کمک جبرئیل و ملائکه بوده است نه با قدرت جسمانی.
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایۀ علی بن أبی طالب علیه السلام
منبع: ولی عصر